1 ای صدر شاه رتبت قطب فلک جلالت کایام تحفه تو فتح و ظفر فرستد
2 بس مدتی نماند کین چار طاق ازرق هر دم به بارگاهت نزلی دگر فرستد
3 گردون به مجلس تو از بهر شمع و سفره هم جرم مه فشاند هم قرص خور فرستد
4 آخر رسید روزی کز بهر بندگانت حورا عبیر ساید جوزا کمر فرستد
1 ز گردون آرمیده چون بود خلق؟ که ایزد خود در او آرام ننهاد
2 خنک آنکس که در میدان ارواح قدم در خطه اجسام ننهاد
1 حبر جهان فرید دبیر آنکه در جهان ملک جهان به تیغ زبان شد مسلمش
2 قرصی است در دواتش و افعی است در بنانش کلکی که زهر و مهره چو افعی است باهمش
3 آن قرص وافعی است که با زهر حادثات از قرص افعی اهل خرد نشمرد کمش
4 مریم دلی که در بر این نخل خشک خاک الا مسیح پاک نزادست مریمش
1 زهی ملک بخشی که از روی قدرت سهپر از حوادث امانت فرستد
2 تو سلطان نشانی و هر روز دولت به سلطان نشانی نشانت فرستد
3 زحل را فلک با همه شیر طاقی به سگ داری پاسبانت فرستد
4 مجیرست و جانی اگر زو بخواهی سوی بنده بندگانت فرستد
1 چو گیتی بگسترد فرض جلالت تو اندر جهان فرش نیکی بگستر
2 بپرور تو در دار دنیا درختی که در دار عقبی ثوابت دهد بر
1 به فر دولت تو صد هزار کس هستند رسیده این به مراد و نشسته آن به سرور
2 من شکسته دل خسته جان غمگینم که همچو چشم بد از حضرت تو هستم دور
1 به خدایی که نفس ناطقه را با تن تیره آشنایی داد
2 که مرا کم شبی چراغ حیات بی جمال تو روشنایی داد
1 هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
2 ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
1 ای یازده امهات و نه آب نازاده خلف تر از تو فرزند
2 قهر تو دو رخ نهاده بر زهر لطف تو سه ضربه داده بر قند
3 شیر اجم از تو ریسمان صید شیر علم از تو آسمان رند
4 خورشید ز خلعتت قباپوش جمشید به خدمتت کمربند
1 دریا دلا! کسی که گهر چین لفظ تست در جزع دیده صورت لؤلؤ نیاورد
2 عقل آن زمان که سحر حلال تو دل برد ایمان به هیچ غمزه جادو نیاورد
3 هستی مسیح جان ده وآنرا که دانشی است پیش دم تو هاون و دارو نیاورد
4 با روی شاهدان سیه چشم لفظ تو دل یاد زال ریخته ابرو نیاورد