1 ای کلک تو بر عروس کاغذ صد عقد ز مشگ ناب بسته
2 دست و قلمت کلاله حور بر گردن آفتاب بسته
3 بویی ز تو چرخ شیشه کردار دزدیده و بر گلاب بسته
4 از شرم تو پیش روی خورشید گردون تتق سحاب بسته
1 شاها! تویی آنکه از دل تست آوازه ماه و خور شکسته
2 صد بار کف چو آفتابت بر ابر بهار بر شکسته
3 بر چهره ملک دست فتحت زلف سیه ظفر شکسته
4 گردون چو رهش به نیمه آمد وز گرز تو شد سپر شکسته
1 پذرفته ای گلاب دعاگوی خویش را ای از تو جود، کام دل خویش یافته
2 من بر امید آنکه به وعده کنی وفا ده قطعه در ثنای شریف تو بافته
3 اکنون روا مدار که نومیدیم کند چون گل عرق گرفته و چون کوره تافته
1 ای رای رفعیت آسمان را پیموده و در میان گرفته
2 خاک قدم تو منزل خویش بر تاریک آسمان گرفته
3 بیشی زجهان ازین سبب راست آوازه تو جهان گرفته
4 هر لحظه عدوی بد دلت راست ادبار فلک به جان گرفته
1 ای سرافراز مهتری که به دهر کس ندیدست چون تو آزاده
2 دولت از بوستان فضل، ترا هر زمان تحفه دگر داده
3 مادر بخت بهر خدمت تو دختران زاده و فرستاده
4 نزد من کهتر آمدند امروز خواجه پیر و کودکی ساده
1 خرد را دوش گفتم کز که نازند؟ طبایع هر چهار و چرخ هر نه
2 پس از اندیشه شافی مرا گفت ز رای اوحدالدین عز نصره
1 عیسی نفسا! تویی که هر دم لطف و کرم از نوم فرستی
2 وز قرصه آفتاب دولت قسمت همه پرتوم فرستی
3 مردم نیم از ره حقیقت؟ تا ختلی خو ش روم فرستی
4 هستی تو مسیح و من خر تو شاید که اگر جوم فرستی
1 زهی ملک بخشی که خصمت ندارد بجز تیره روزی و جز تنگ عمری
2 منم بلبل باغ معنی و لیکن شدم آرزومند قمری ز غمری
3 همانا بکن صید اگر می توانی چو من بلبلی را به یک جفت قمری
1 خداوند من صارم الدین که طبعت نشد قابل هیچ زرق و فسوسی
2 تواضع کنانند در پیش قدرت چو ایام تندی چو گردون شموسی
3 به یاد جهان پهلوان ده حدیثم که هستم ز احسانش رحمت بیوسی
4 بگویش ز چون من ضعیفی ترا چه؟ چه زحمت فلک را ز آوای کوسی؟
1 یاد بادا از آنکه وجه معاش ز تو صاحب نصاب خواستمی
2 هر چه از جنس آرزو بودی زان همایون جناب خواستمی
3 آه ار امسال آرد بودی و گوشت هم ز خواجه شراب خواستمی