1 خون بر آن سینه که فرسوده غمهای تو نیست که بر آن سر که سراسیمه سودای تو نیست
2 تو گل باغ بهشتی و گلی نیست به باغ که غلام نظر نرگس شهلای تو نیست
3 دست فرسوده بلا به به سراندازی غم سر آن سر زده کو خاک کف پای تو نیست
4 دل رنجورم از امروز به فردا مرساد گرش امروز غم وعده فردای تو نیست
1 هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
2 اندر بها ز گوهر عالم فزون بود هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
3 عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب غوغا نیاورد ز پی فتنه بر درم
4 گه بر فلک پرم که سبکروح صورتم گه برثری زنم که گرانمایه گوهرم
1 دست مخالف ببست تیغ جهان پهلوان کار موافق گشاد دست قزل ارسلان
2 باز بدین زنده گشت ملکت کاوس کی باز بدان تازه گشت سنت نوشیروان
3 پست شد از جاه این، مرتبت اردشیر قطع شد از جاه آن، منزلت اردوان
4 بزم جز این را نگفت حاتم دریا نوال رزم جز آن را نخواند رستم گردون کمان
1 ایهاالعشاق باز آن دلستان آمد پدید جان برافشانید کان آرام جان آمد پدید
2 چشم بگشایید هین کان تلخ پاسخ رخ نمود لب فرو بندید کان شیرین زبان آمد پدید
3 صد دل اکنون در میان باید چو شمع از بهر آنک عارص چون شمع آن لاغر میان آمد پدید
4 دامن اندر چید سرو از وی چو سایه ز آفتاب چون مه رخسار آن سرو روان آمد پدید
1 باز محنت زده دورانم باز در ششدره حرمانم
2 باز در کنج فنا محزونم باز بر خوان بلا مهمانم
3 باز ازین دایره ها چون پرگار به صف ساکن و سرگردانم
4 باز زنجیر غم از دور بدید دل دیوانه بی فرمانم
1 نداست سوی من از دل به هر نفس صد بار که پای مرغ قناعت به دام صبر در آر
2 چو سایه خاک در کس مبوس از آنکه ترا فتاده پرتو خورشید فقر بر دیوار
3 زمانه حادثه زایی است پیش او منشین که بار بر تو نهد گر نهد به پیش تو بار
4 گذر کن از فلک ایرا که بر سرای نجات دری است جرم فلک لیک آتشین مسمار
1 تا دستخوش جهان شدم من در دست قناعتم ممکن
2 خود را به هزار فن گسستم از همدمی جهان پر فن
3 تا پیشرو آتش اثیرست ناسوخته کم گذاشت خرمن
4 در مرکز خاک تیره تا اوست کس آب کسی ندید روشن
1 امن الرقیب نوائب الایام فسرت و عم عجائب الایام
2 ما شبت من کبر و شیب هامتی صرف الهوی و شوائب الایام
3 لدغ المقارب لا یوترغب ما حمل الشتاء مناکب الایام
4 اشتیت من نعی الزمان و بعده فی الضیر راد عقارب الایام
1 عمر به پای شد ز غم چون که نشد غمم به سر الحذر از در جهان ای دل خسته الحذر
2 در بن خانه، همچو در حلقه بگوش غم شدم از چه ز بس که حادثه بر درم آورد حشر
3 با دل آفتاب وش خانه نشین چو سایه ام تا فلک کمان کشم کرد چو سایه پی سپر
4 این فلک فضولیم کاسه کجا برم مرا بر سر خوان همی نهد غصه بجای نیشکر
1 که کرد کار کرم مرد وار در عالم؟ که کرد اساس ممالک ممهد و محکم؟
2 عماد عالم عادل سوار ساعد ملک اساس طارم اسلام و سرور عالم
3 ملک علو عطارد علوم مهر عطا سماک رمح اسد حمله هلال علم
4 سرور اهل محاهد هلاک عمر عدو سر ملوک و دلارام ملک و اصل حکم