1 مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
2 تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
3 نیم شبخیزان دولت جوی را اندر مشام بوی اقبال از دم صبح درفشان آمدست
4 چشم روشن گشته اند الحق عزیزان جهان زین نسیم خوش که از یوسف به کنعان آمدست
1 زیوری از نو بدین چرخ کهن بر بسته اند گوهری شاهد برین دریای اخضر بسته اند
2 شب روان گلشن نیلوفری را همچو صبح رویها بگشاده اند این بار و زیور بسته اند
3 از شفق صد جرعه بین در طاس گردون ریخته تا ز ظلمت طره ای بر روی اختر بسته اند
4 در افق خونریز خورشیدست و خون آلود ازوست این تتق کز باختر تا حد خاور بسته اند
1 شاهد ما گر سر زلف معنبر بشکند قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند
2 زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند
3 دانه خالش که باز اندیشه او چون کنم؟ گر نه دستی بر نهد سیمرغ جان پر بشکند
4 چنبر مسکین نمی ترسد که افتد در خمش آه من کو چنبر چرخ ستمگر بشکند
1 کسی که قصد سر زلف آن نگار کند چو زلف او دل خود زار و بی قرار کند
2 کسی که دارد امید کنار و بوس ازو بسا که خون دل از دیده در کنار کند
3 دلم ربود بدان زلف همچو چنگل باز تو هیچ باز شنیدی که دل شکار کند
4 هزار جور کند بر دلم به یک ساعت و گر بنالم ازو هر یکی هزار کند
1 زیوری نو باز بر سقف کهن بر بسته اند گوهر شب تاب بر دریای اخضر بسته اند
2 بر وطای آسمان کاندر نظر نیلوفریست نرگس خوش چشم بر نیلوفر تر بسته اند
3 صد طلسم بوالعجب در ظلمت اسکندری بر سر این طارم آیینه پیکر بسته اند
4 خون شب یعنی شفق چون خون دارا ریخته است تا درین صورت طلسمی چون سکندر بسته اند
1 دم گیتی معنبر می نماید چمن از خلد خوشتر می نماید
2 هوا از صبح لوئلؤ می فشاند جهان از باد زیور می نماید
3 صبا را خیرمقدم گوی زیراک نسیمش روح پرور می نماید
4 به توقیع شریف صبغة الله جهان بر گل مقرر می نماید
1 روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست
2 باز در مهد شرف کوکبه عید رسید موکب عشرت و شادی و طرب بر اثرست
3 شاهد عید که آنرا مه نو می خوانند کرده هر هفت بدین طارم شش روزه درست
4 ختلی چرخ کهن یارب نو نعل چراست؟ گر مه روزه نه اندر تک و تاب سفرست
1 تا رنج عیش یاد همایون منیر باد چشم جهان به جاه و جلالش قریر باد
2 دولت به زور چرخ که چرخش به روزگار نصرت سپار باد و سعادت پذیر باد
3 انوار مهر ز آب رخش مستعار شد امواج بحر از کف تو مستعیر باد
4 ایوانش قبله گاه وضیع و شریف شد میدانش جای بوس صغیر و کبیر باد
1 شاها تویی که خواجه گردون غلام تست هر کار کان به کام تو باید به کام تست
2 ایام وقتی ار نفسی زد به توسنی اکنون چو بندگان سر افکنده رام تست
3 تا نفخ صور رسته شد از زخم حادثات هر کو نشسته در حرم اهتمام تست
4 زین فتح تازه روی که فهرست فتحهاست از قاف تا به قاف جهان صیت نام تست
1 ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند
2 شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند
3 نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند مطربان هر نفسی پرده دیگر گیرند
4 نقل خشک از لب چون شکر معشوق برند می روشن به سماع غزل تر گیرند