9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی

1 دلی که تحفه تو جان مختصر سازد بسا که قوت خود از گوشه جگر سازد

2 در آشیان دو عالم نگنجد آن مرغی که او ز شیوه عشق تو بال و پر سازد

3 بر آن سری تو که از صبر همچو تیغ خطیب به پیش صاعقه هجر تو سپر سازد

4 غرامتست بر آنکس که خاک پای تو یافت اگر ز قرصه خورشید تاج سر سازد

1 گر نه ز وصل تو دل ما را امان رسد کار دل از فراق تو جانا به جان رسد

2 عقل از حیات دامن امید در کشد زان پیش کز غم تو دمم بر دهان رسد

3 خونم چه می خوری؟ که ازین خون به عاقبت سودی ترا نباشد و ما را زیان رسد

4 سازم دو کون گوی گریبان خویش اگر یک روز با تو توشه صبرم به جان رسد

1 این نادره بین باز کز ایام بر آمد در باغ جهان شاخ حوادث ببر آمد

2 وین بلعجبی ها که برین مهره خاکی است از حقه گردون مشعبد بدر آمد

3 بگرفت سرا نگشت به دندان فلک، از عجز چندانکه فلک را همه ناخن بسر آمد

4 در باغ زمانه که نباتش همه زهرست نیشکر اگر چند خوش و سبز و تر آمد

1 چه شب است این که درو خون ستم ریخته اند بر شکر ریز دعا زر کرم ریخته اند

2 موکب قدر رسید و به ره قدر سپاس آب صد جشن جم و عید حرم ریخته اند

3 لشگر ظلم، سحرگه به شبیخون دعا در هزیمت ز شبی کوس و علم ریخته اند

4 بس که از جرمگه امشب به صد فخانه لا عقد نایافته در درج معم ریخته اند؟

1 چون ترا غالیه بر گرد رقم ریخته اند بر زر روی من از اشگ درم ریخته اند

2 تا رقم زد خط رخسار ترا کاتب صنع عاشقان روح بر آن شکل رقم ریخته اند

3 نیل خط و بقم روی تو در دور سرشگ از دل و دیده من نیل و بقم ریخته اند

4 به گه گریه رود جزع عقیقی گهرم گهر ناب ز سر تا به قدم ریخته اند

1 خون بر آن سینه که فرسوده غمهای تو نیست که بر آن سر که سراسیمه سودای تو نیست

2 تو گل باغ بهشتی و گلی نیست به باغ که غلام نظر نرگس شهلای تو نیست

3 دست فرسوده بلا به به سراندازی غم سر آن سر زده کو خاک کف پای تو نیست

4 دل رنجورم از امروز به فردا مرساد گرش امروز غم وعده فردای تو نیست

1 ماه زیباست ولی چون رخ زیبای تو نیست سرو یکتاست ولی چون قد زیبای تو نیست

2 تا تو از مشگ چلیپا به قمر بر زده ای جبهه ای کو که برو داغ چلیپای تو نیست

3 گر چه رعناست رخ باغ به خوش خنده گل بس شکر خنده تر از غنچه رعنای تو نیست؟

4 دل رسوای مرا عشق تو سودایی کرد گر چه سودازده ای نیست که رسوای تو نیست

1 زلف مشگین تو از مهر چو شیدای تو نیست کیست کز مهر تو چون زلف تو شیدای تو نیست

2 تا بدان حد به غم عشق تو شیدا شده ام که دلم را ز غم عشق تو پروای تو نیست

3 دورم از روی تو دور، آه که از دوری تو نیست آنیم که مشغول تماشای تو نیست

4 دل پر درد من از وصل به درمان مرساد که همه روز بر امید مداوای تو نیست

1 طارم زر بین که درج در مکنون کرده اند طاق ازرق بین که جفت گنج قارون کرده اند

2 پیشه کاران شب این بام مقرنس شکل را باز بی سعی قلم نقشی دگرگون کرده اند

3 سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال این سر افسار مرصع بر سر اکنون کرده اند

4 علم طشت و خایه از زاغان ظلمت بین که باز صد هزاران خایه در نه طشت مدفون کرده اند

1 زیوری از نو بدین چرخ کهن بر بسته اند گوهری شاهد برین دریای اخضر بسته اند

2 شب روان گلشن نیلوفری را همچو صبح رویها بگشاده اند این بار و زیور بسته اند

3 از شفق صد جرعه بین در طاس گردون ریخته تا ز ظلمت طره ای بر روی اختر بسته اند

4 در افق خونریز خورشیدست و خون آلود ازوست این تتق کز باختر تا حد خاور بسته اند

آثار مجیرالدین بیلقانی

9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.