1 شاها تویی که خواجه گردون غلام تست هر کار کان به کام تو باید به کام تست
2 ایام وقتی ار نفسی زد به توسنی اکنون چو بندگان سر افکنده رام تست
3 تا نفخ صور رسته شد از زخم حادثات هر کو نشسته در حرم اهتمام تست
4 زین فتح تازه روی که فهرست فتحهاست از قاف تا به قاف جهان صیت نام تست
1 مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
2 تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
3 نیم شبخیزان دولت جوی را اندر مشام بوی اقبال از دم صبح درفشان آمدست
4 چشم روشن گشته اند الحق عزیزان جهان زین نسیم خوش که از یوسف به کنعان آمدست
1 روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست
2 باز در مهد شرف کوکبه عید رسید موکب عشرت و شادی و طرب بر اثرست
3 شاهد عید که آنرا مه نو می خوانند کرده هر هفت بدین طارم شش روزه درست
4 ختلی چرخ کهن یارب نو نعل چراست؟ گر مه روزه نه اندر تک و تاب سفرست
1 سروی که بر مهش ز شب تیره چنبرست لؤلؤش زیر لعل و گلشن زیر عنبرست
2 پرورده سپهر ستم پیشه شد به حسن زین روی عشوه ده چو سپهر ستمگرست
3 زیر شکنج زلفش و در شکرین لبش صد فتنه مدغم است و دو صد نکته مضرست
4 گر ریختم سرشگ چو سیمو سمن ز چشم زیبد که دوست سیم سرین و سمنبرست
1 شش جهت ملک را کار یکی در ده است کز پس هفتم قران ملک به دست شه است
2 مادر هفت آسمان گر چه همه فتنه زاد تا به مراد دلش حامله شد نه مه است
3 شه ره کون و فساد پاک شد از حادثات یعنی از انصاف شاه بدرقه ای بر ره است
4 گرز گرانسنگ او مغز عدو سرمه کرد دان که ازین ماجرا دیده ملک آگه است
1 دوش چون مرغ شب فغان برداشت مهر خاموشی از دهان برداشت
2 صبح سرپوش زر کشیده چرخ از طبقهای آسمان برداشت
3 زاغ شب در زمان که پشت نمود بیضه از روی آشیان برداشت
4 ناتوان شکل کرد بالش چرخ سر ز بالین قیروان برداشت
1 تن به مهر تو دل ز جان برداشت جان امید از همه جهان برداشت
2 پاسبان صبر بود بر در دل دزد غم ساز پاسبان برداشت
3 عافیت وقتی ار چه قاعده بود ترکتاز غم تو آن برداشت
4 عشقت اول قدم که دست کشید مهر بشکست و نقد جان برداشت
1 عافیت رخت از جهان برداشت مکرمت دیده زین مکان برداشت
2 آفتابی که خاک را زر کرد سایه زین تیره خاکدان برداشت
3 خون روان شد ز چشم من که فلک خونم از اکحل روان برداشت
4 اسب صبرم ز رنج پوست فگند محنتم مغز استخوان برداشت
1 تا رنج عیش یاد همایون منیر باد چشم جهان به جاه و جلالش قریر باد
2 دولت به زور چرخ که چرخش به روزگار نصرت سپار باد و سعادت پذیر باد
3 انوار مهر ز آب رخش مستعار شد امواج بحر از کف تو مستعیر باد
4 ایوانش قبله گاه وضیع و شریف شد میدانش جای بوس صغیر و کبیر باد
1 جان و دلم همیشه به عشقت اسیر باد جانا مرا خیال تو نقش ضمیر باد
2 سوز غمت روان مرا ناگزیر شد مهر دلم هوای ترا ناگزیر باد
3 چون مهر تست بر دل این بنده پادشا از نایب وفا تو او را وزیر باد
4 گفتم که جان دهم به تو گر دلپذیر نیست دل شد ز کار کار دلم بر مریر باد