روز بس خرم و موسم از مجیرالدین بیلقانی قصیده 12
1. روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست
عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست
1. روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست
عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست
1. سروی که بر مهش ز شب تیره چنبرست
لؤلؤش زیر لعل و گلشن زیر عنبرست
1. شش جهت ملک را کار یکی در ده است
کز پس هفتم قران ملک به دست شه است
1. دوش چون مرغ شب فغان برداشت
مهر خاموشی از دهان برداشت
1. تن به مهر تو دل ز جان برداشت
جان امید از همه جهان برداشت
1. عافیت رخت از جهان برداشت
مکرمت دیده زین مکان برداشت
1. تا رنج عیش یاد همایون منیر باد
چشم جهان به جاه و جلالش قریر باد
1. جان و دلم همیشه به عشقت اسیر باد
جانا مرا خیال تو نقش ضمیر باد
1. دلی که تحفه تو جان مختصر سازد
بسا که قوت خود از گوشه جگر سازد
1. گر نه ز وصل تو دل ما را امان رسد
کار دل از فراق تو جانا به جان رسد
1. این نادره بین باز کز ایام بر آمد
در باغ جهان شاخ حوادث ببر آمد
1. چه شب است این که درو خون ستم ریخته اند
بر شکر ریز دعا زر کرم ریخته اند