9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی

1 زیوری نو باز بر سقف کهن بر بسته اند گوهر شب تاب بر دریای اخضر بسته اند

2 بر وطای آسمان کاندر نظر نیلوفریست نرگس خوش چشم بر نیلوفر تر بسته اند

3 صد طلسم بوالعجب در ظلمت اسکندری بر سر این طارم آیینه پیکر بسته اند

4 خون شب یعنی شفق چون خون دارا ریخته است تا درین صورت طلسمی چون سکندر بسته اند

1 این خسیسان کز طمع طفل سخن می پرورند سربسر ابلیس طبع اند ار چه آدم پیکرند

2 همچو بیژن در بن چاه ضلالت مانده اند گر چه در پرویزن ایام چون خس بر سرند

3 در فریب عامه همچون صبح کاذب چابک اند لیک همچون صبح صادق ستر خاصان می درند

4 موش مقلوبند و هرجا کز پلنگ روز و شب بر دلی زخمی رسد خاکی بر آنجا گسترند

1 ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند

2 شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند

3 نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند مطربان هر نفسی پرده دیگر گیرند

4 نقل خشک از لب چون شکر معشوق برند می روشن به سماع غزل تر گیرند

1 کسی که قصد سر زلف آن نگار کند چو زلف او دل خود زار و بی قرار کند

2 کسی که دارد امید کنار و بوس ازو بسا که خون دل از دیده در کنار کند

3 دلم ربود بدان زلف همچو چنگل باز تو هیچ باز شنیدی که دل شکار کند

4 هزار جور کند بر دلم به یک ساعت و گر بنالم ازو هر یکی هزار کند

1 شاهد ما گر سر زلف معنبر بشکند قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند

2 زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند

3 دانه خالش که باز اندیشه او چون کنم؟ گر نه دستی بر نهد سیمرغ جان پر بشکند

4 چنبر مسکین نمی ترسد که افتد در خمش آه من کو چنبر چرخ ستمگر بشکند

1 گر سر زلف تو بر روی تو جولان نکند عشق تو قصد دل و غارت ایمان نکند

2 با تو کس گوی به میدان نبرد تا غم تو خاطرش خسته تر از گوی به میدان نکند

3 بر دلم روز وصال تو ز اندیشه هجر می کند آنچه هزاران شب هجران نکند

4 دل و صد چون دل برخاسته پیش تو کشم تا ز من غمزه شوخت طلب جان نکند

1 این خر جبلتان که قدم بر قدم نهند بی معنی اند و در ره معنی قدم نهند

2 ناشسته هیچ یک حدث جهل وین عجب کاغاز هر سخن ز حدوث و قدم نهند

3 جام شکسته زیر کف پای خاطرند خود را ز خاطر ار چه همه جام جم نهند

4 بی سایه اند گر چه جهان در جهان زنند بی مایه اند گر چه درم بر درم نهند

1 رسید کان مروت به قعر گوهر جود ز صاین الدین دریای مکرمت محمود

2 سخی کفی که سه بعد و چهار عنصر را دو نیر است؟ یک انگشت او به معنی جود

3 برای ختم مروت پس از ولادت او به مهر کرد طبیعت مشیمه های ولود

4 زهی ضمیر منیرت نجوم را مصعد زهی مکان رفیعت سپهر را مسجود

1 مرا که کار غم عشق یار خواهد بود بیا بگو که ازین به چه کار خواهد بود؟

2 نه من نه یار اگر در میان وصل و فراق مرا بجز غم او غمگسار خواهد بود

3 چه می خورم غم وصلی که روز دولت او؟ چو شمع یکشبه ناپایدار خواهد بود

4 تو یار من نیی ار در میان مرا و ترا امید وعده بوس و کنار خواهد بود

1 مرا چو دل به جوانی ز غم جدا نبود ز عیش لاف زدن در جهان روا نبود

2 نوای عیش ز یاران همنفس باشد چو همنفس نبود عیش را نوا نبود

3 ز هر ذخیره که اندر جهان کسی سازد به از موافقت یار باوفا نبود

4 کسی نماند که با او دمی بشاید زد که همدمی خسان از خطر جدا نبود

آثار مجیرالدین بیلقانی

9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.