9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی

1 الطرب ای شکرستان چون دم سرد در سحر گرم درآی و دم مده باده بیار و غم ببر

2 چند به خنده های خوش گریه من طلب کنی گریه شمع می طلب خنده صبح می نگر

3 عشق تو کم نمی کند یک سر مو ز قصد من پس من موی گشته را جام می آر تا به سر

4 می ز خروس ده منی همچو پر تذرو ده هین که خروس صبح خوان بار دگر فشاند پر

1 نه دل ز یار شکیبد نه می بسازد یار به غم فرو نشوم گر به سر برآید کار

2 ز سر گذشت مرا آب و صبر می گوید که جان بپای بری یا شوی ز سر بیزار

3 چگونه از در دل در شوم که دستم گیر که زد ز عجز دلم پشت دست بر دیوار

4 مرا چو جرعه اگر خون دل بریزد دوست چو جرعه خاک ببوسم به پیش او ناچار

1 دوش که شد ماه نهان در غبار آن مه نو روی نمود آشکار

2 طالع دولت شده بی اطلاع اختر خوبی زده بی اختیار

3 سنبل تر بافته بر سنبله گوشه شب تافته بر گوشوار

4 بوی گلش فتنه صد گلستان فتنه لبش آفت صد قندهار

1 تر دامنی که ننگ وجودست گوهرش دریا نشسته خشک لب از دامن ترش

2 طفل سخن به شیر سگ آلود از آنگهی کاین شوخ گربه چشم گرفتست در برش

3 سرگشته شد چو زیبق ناکشته کز تری آب دهان جنسی مصرست در خورش

4 نشگفت اگر چو زیبق از ایدر بجست از آنک در کوزه فقاع همی کردم اندرش

1 چه جرم است این بر آورده سر از دریای موج افگن؟ به کوه اندر دمان آتش به چرخ اندر کشان دامن

2 رخ گردون ز لون او به عنبر گشته آلوده دل هامون ز اشگ او به گوهر گشته آبستن

3 گهی از میغ او گردد نهفته شاخ در لؤلؤ گهی از سعی او گردد سرشته خاک از لادن

4 بنالد سخت بی علت بجوشد تند بی کینه بخندد گرم بی شادی بگرید زار بی شیون

1 تا دار ملک زان سوی عالم بساختم خود را ز کاینات مسلم بساختم

2 بر چنبر جهان گذرم بود ازین سبب تن چون رسن نزار و پر از خم بساختم

3 دیدم که زخم حادثه مرهم پذیر نیست با زخم بی حمایت مرهم بساختم

4 در دل شکستم آرزوی جام می چنانک صد جام جم به طبع بیکدم بساختم

1 پرده مستان نواخت زخمه باد سحر باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در

2 دایره بزم را نقطه چو از خال تست ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر

3 مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک شهری در پای تو کشته شود سر بسر

4 رطل غمت می کشم پس تو به چون من کسی خط به چه در می کشی چون لب رطل ای پسر!

1 قدر ترا مرتبه ای استوار عمر ترا قاعده ای استوار

2 چون ز خروش و صف اندر نبرد گوش جهان کر شود از گیر و دار

3 خیمه افلاک شود باد سر رایت اجرام شود خاکسار

4 خسته شود پشت زمین از جسام تیره شود روی زمان از غبار

1 کام روان باد دل شهریار بر همه کافی به جهان کامگار

2 عز فلک داور او رنگ بخش حرز ملک خسرو دیهیم دار

3 بخت چو تختش شده خدمت پذیر چرخ چو دهرش شده رفعت شمار

4 جامه جان را لطفش طول و عرض دیبه دل را سخنش پود و تار

1 کشورستان راستین کاقبال سلطان خواندش صاحبقرانی کاسمان خورشید احسان خواندش

2 آن صف شکن کاندر وغا از رمح سازد اژدها آن خسرو آصف صفا کآصف سلیمان خواندش

3 خورشید همچون گوی زر از کنج مشرق هر سحر بیرون کند سر تا مگر خسرو به میدان خواندش

4 در عالم فتح و ظفر آنجا رسیدش فخر و فر کز لطف تأیید قدر گردون قدر خان خواندش

آثار مجیرالدین بیلقانی

9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.