9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی

1 ای لعل تو دستگیر شکر وی جزع تو پایمرد عبهر

2 هم جزع ترا سپهر در دام هم لعل ترا ستاره در بر

3 واداشته ای مه فلک را در چنبر زلف لاله پرور

4 هرماه نحیف از آن شود ماه تا بو که برون جهد ز چنبر

1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران

2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان

3 در طلب جفای من چرخ دو اسبه می دود زرده شام زیر دست ابلق صبح زیر ران

4 چیست به عهد من جهان صرعی سنگ در بغل؟ کیست به بخت من فلک مست خدنگ در کمان؟

1 سیاهی می کند با من سر زلف نگونسارش به لب می آورد جانم لب لعل شکربارش

2 مرا خاری نهاد از هجر خویش آن یار همچون گل که در پای دل سرگشته دایم می خلد خارش

3 به شوخی پاره ای کارست در راه غمش ما را اگر دم سرد شد شاید که دل گرم است در کارش

4 ز بار عشق او عاجز شدن تر دامنی باشد چو بنهادم دل از اول سزای خنگ دربارش

1 سرو امل به باغ عدم تازه گشت هان پایی برون نه از در دروازه جهان

2 عزلت گزین که از غم این چار میخ دهر گردون هشت خانه به عزلت دهد امان

3 از عاج و آبنوس جهان دل ببر که نیست جز دو دو شعله حاصل ازین چوب و استخوان

4 بفروش چار شهر طبیعت به نیم جو بگذر ز هفت سقف مقرنس به یک زمان

1 سرو سهی که سجده برد سرو کشمرش سنبل دمید بر طرف سوسن ترش

2 گلبرگ شکل، در خوی خونین نشست دل زان چشم چون بنفشه و زان چشم عبهرش

3 خون دلم ز دیده برون می کند به هجر گویی چو دید خون دلم هست در خورش

4 چون شمع زرد رویم و چون غنچه تنگدل کز شمع و غنچه هست رخ و لب نکوترش

1 قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان

2 شعبده لب ترا از پی دلبری فلک ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان

3 از تو من شکسته دل همچو پیاله در خطم زانکه چو جرعه خون من ریخت غم تو رایگان

4 سکه حسن تازه کرد از تو سپهر بوالعجب خیز و به ما ز قند لب چاشنیی بیار هان!

1 ز تاب زلف تو ای آفتاب روحانی به مشگ سوده در آمد هزار ارزانی

2 مهی به حسن ازین روی آفتاب نهاد چو سایه پیش تو بر خاک تیره پیشانی

3 جهان خوبی از آن خواندمت که همچو جهان به وصل و هجر نه بر یک نهاد و یکسانی

4 بسان طوق زنخدان و طاق ابروی تست فلک به سخت کمانی و سست پیمانی

1 زهی از فر تو گشته جهان نصرت آبادان زهی در عهد تو دیده زمانه عدل نوشروان

2 به نصرت دور گردونی به حرمت کعبه ثانی به رتبت اوج خورشیدی به کنیت سایه یزدان

3 چو تو ساغر نهی بر کف ترا جنت سزد مجلس چو تو جولان کنی در صف ترا گردون سزد میدان

4 تو داری معجز موسی که اندر آتش حمله تو از رمح اژدها سازی گر او کرد از عصا ثعبان

1 ای رخ تو رنگ نوبهار گرفته بر رخ نیکویی قرار گرفته

2 طره تو عقل را به طیره سپرده غمزه تو فتنه را شکار گرفته

3 عقل مرا کو ز جام عشق تو مست است بی لب میگون تو خمار گرفته

4 تو نیی اندر میان و من ز غم تو خون دل و دیده در کنار گرفته

1 خورشید ملک پرور و بهرام کامران برجیس سعد گستر و کیوان حکمران

2 کیوان رزم پیشه و برجیس بزم ساز بهرام کینه گستر و خورشید صف ستان

3 خورشید چرخ داور و بهرام دادگر برجیس داد پرور و کیوان دادخوان

4 کیوان روز منظر و برجیس جیش دار بهرام چرخ قدرت و خورشید خوش عنان

آثار مجیرالدین بیلقانی

9 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.