سلطان باهو

صفحه 1 از 6
6 اثر از غزلیات سلطان باهو در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات سلطان باهو شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات سلطان باهو

1 حب دنیا راس آمد کل خطاء تا نه پنداری که این باشد عطاء

2 کی عطا باشد که باشد بی بقا بی بقا را تا نگوئی خود عطاء

3 با قلیل الفهم گر گوید کسی این عطا هرگز مگو، باشد خطاء

4 بسته دل با وی نشاید مطلقا بستگی دل با خطا باشد خطاء

1 با جام باده ساقی، فی الصبح مرحبا بالعین انتظارم، الوصل مرحبا

2 کس نیست همچو من که اسیر مجستم محنت بسی کشیدم یا نور مرحبا

3 در دل خیال وصلت، در راه انتظار شب و روز بی‌قرارم محبوب مرحبا

4 کس نیست یار ما که بنوشد شراب عشق با ما بده تو باده با جام مرحبا

1 ایا والی معلی کن وفاداران خود ها را توئی مولی مزکی کن جفا کاران خود ها را

2 بقرب خویش را هم ده، دل دیوانه ء مارا مکن بیدل بمهجوری تو غمخواران خود ها را

3 طبیبان جمله می هستند دوا هرگز نمی دانند نظر رحمت مداوا کن به بیماران خود ها را

4 بسی گریم ز شوق تو، بسی نالم ز درد تو نظر فضلی فراوان کن، به مشتاقان خود ها را

1 نیست کس محرم که پیغامم رساند یار را وز حقیقت حال ما آگه کند دلدار را

2 کین ستم بیحد مکن، ظالم مشو ای جان من! ای بی گنه مارا مکش، خنجر مزن بیمار را

3 با بیکسان خود مشفقی، بر بیدلان قاهر شدی برما چرا ظالم شدی، برقع مکن رُخسار را

4 دردی که دارم در دلی، آن را تو دانی مرهمی یا طبیب العاشقان! دارو بده بیمار را

1 از ذات حق تعالی اعلام بی نوا را گر عاشق تو مائی، کن ترک ماسوی را

2 ماذات ذوالجلالیم و از کبریا کمالیم ما شاه با عطائیم از ما بجو تو مارا

3 من ذات بی نشانم، فارغ ز این و آنم کس را غمی ندارم، غمخوار باش مارا

4 من با تو مهربانم، بس شوق با تو دارم ذوق دگر ندارم، جز قرب تو گدا را

1 من من مگو تو من من، هی هوی گویی ها ها ها ها و های هی هی، هُو های های ها ها

2 اسرار کس نداند، این های هوی هی را واقف کسی نگردد هی هوی های ها ها

3 شوق دلم نداند، هی هی چه چاره سازم از خود چرا براندی، هی هوی های ها ها

4 دانی تو درد دل را، جز تو کسی نداند جز تو به کس نگویم، هی هوی های ها ها

1 کارها این مشکل است این کارها زارها باید دل خود زارها

2 تا زمین دل نگردد لایقش کی برآید از گلی گلزارها

3 دل ز دستم رفت جانم شد خراب تار زلفش چونکه دیدم مارها

4 بر مراد کس نه گردد هیچ چیز تا چه سازند عاشقان بیچارها

1 بارها گفتم ترا دل بارها گرد این هرگز مگرد این کارها

2 تو نه ء واقف ز درد دلبران عشق آسان نیست، مشکل کارها

3 بوالهوس گر رو بر راهش آورد می‌خلد در پای‌هایش خارها

4 جای آسایش ندیدی ای دلا بالیقین دان شعله‌های نارها

1 تارها زلفش چو دیدم مارها پارها گشته دلم چون پارها

2 کارهای جمله مشکل مانده است زارها باید دل خود زارها

3 صورت حسنش مبین ای بی خبر نور ها این نیست جمله نارها

4 یار با خوبان تو هرگز دل مده تا نباشی همچو ما غمخوارها

1 لن ترانی گر رسد گردن متاب رب ارنی گو تو باری شو شتاب

2 دوست با تو دوستی دارد کمال هان مترس از وی که آید این عتاب

3 کس نداند سر معشوقان که چیست واقف اسرار شو، گردن متاب

4 رمز عاشق ناز محبوبان نگر از عتاب دوستان باشد خطاب

سلطان باهو

6 اثر از غزلیات سلطان باهو در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات سلطان باهو شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی