با جام باده ساقی، فی الصبح از سلطان باهو غزل 1
1. با جام باده ساقی، فی الصبح مرحبا
بالعین انتظارم، الوصل مرحبا
...
1. با جام باده ساقی، فی الصبح مرحبا
بالعین انتظارم، الوصل مرحبا
...
1. حب دنیا راس آمد کل خطاء
تا نه پنداری که این باشد عطاء
...
1. ایا والی معلی کن وفاداران خود ها را
توئی مولی مزکی کن جفا کاران خود ها را
...
1. نیست کس محرم که پیغامم رساند یار را
وز حقیقت حال ما آگه کند دلدار را
...
1. از ذات حق تعالی اعلام بی نوا را
گر عاشق تو مائی، کن ترک ماسوی را
...
1. من من مگو تو من من، هی هوی گویی ها ها
ها ها و های هی هی، هُو های های ها ها
...
1. کارها این مشکل است این کارها
زارها باید دل خود زارها
...
1. بارها گفتم ترا دل بارها
گرد این هرگز مگرد این کارها
...
1. تارها زلفش چو دیدم مارها
پارها گشته دلم چون پارها
...
1. لن ترانی گر رسد گردن متاب
رب ارنی گو تو باری شو شتاب
...
1. ز دنیا تو ترک گیر که راس العبادت ست
آری عبادتست و لیکن عنایت ست
...
1. پیش جانان گر بمیرم تا سزاواری مراست
زانکه شیوه دوستی جز دوستان مردن خطاست
...