6 اثر از غزلیات سلطان باهو در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات سلطان باهو شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سلطان باهو / غزلیات سلطان باهو

غزلیات سلطان باهو

1 می‌نالم از عشق تو، جان را خبری نیست بیمارم غمخوارم کس را خبری نیست

2 تا پای نهادیم درین راه تو جانان حیران شده ام مرده دلان را خبری نیست

3 از حال من آگاه کجا میشود آن یار هی های که این سنگدلان را خبری نیست

4 ای آنکه توئی طعنه زنی محض خطاست این سوز دلم را تو چه دانی خبری نیست

1 چو اینما تولوا شد قبلهء حقیقت جهتی دگر ندارم جز صاحب حقیقت

2 دل مسجد الحرام یقین قبلهء من است شوق دگر ندارم جز شوقت حقیقت

3 بیرون منه قدم ز شریعت محمدی گر عارفی تو محرم اسرار الحقیقت

4 باهُو بذکر هُو هُو دائم تو شُغل دار هُو هُو بکن تُو هُو هُو های حق حقیقت

1 و هو معکم اینما کنتم نگر ورنه خواندی رو تو در قرآن نگر

2 قرب حق با تو چنان دارد یقین تو همیدانی که ازما دور تر

3 کاشکی از قرب او واقف شوی تا نه گردی گرد دنیا در بدر

4 یار منزل دوستان خود دور نیست چشم باید تا شوی صاحب نظر

1 حق تعالی بالیقین حاضر نگر چند ریزی از درون خون جگر

2 قرب حق نزدیک من حبل الورید تو جمالش را نه بینی بی بصر

3 چون حجاب ما و من آمد میان زان سبب بینی بیابان بیشتر

4 وادی ای، طی کُن زخود نزدیک آ منزل جانان به جان خود نگر

1 خود پرستی را ندانی ای پسر هان ز کس صوفی تو نشنیدی مگر

2 سر آن را بر تو واضح میکنم زود باش از من شنو نیکو نگر

3 خود پرستی این همه افعال تو جامه نو پوشیده دستار سر

4 بنگری بر کتف خود چون پیش پس این همه فعل بد آرد درد سر

1 طور سینا چیست، دانی بی خبر طور سینا سینهءِ خُود را نگر

2 همچو موسی مست شو بر طور خویش رب ارنی گو تجلی حق نگر

3 گر نداری سوز آتش ای دلا کی به بینی نور حق را بالبصر

4 نور حق آنکس به بیند بی حجاب باصفاتش گشت چون موسی نگر

1 خود پرستی چون ندانی بی خبر رو ردای خویش را بر خود نگر

2 جامه را پوشیده ای بهر هوا کس نمی بیند بتو صافی نظر

3 پوشش خود را بجز تقوی مکن با حیا و زیب و زینت خود نگر

4 گر همی خواهی شوم آسوده حال رو ردای دور کن باخود مبر

1 از خدا خواه هر چه خواهی یار زانکه او جمله را برآرد کار

2 کیست کو غیر او که داند سوز بخدا گو که عالم الاسرار

3 واحد لایزال حق موجود کل شی ء هلاک خواهی یار

4 عارفان گفته اند در ره عشق صبر باید ترا دگر بگزار

1 نهایت نیست راه عشق را یار تو یک روباش دست ازکار بردار

2 فنا کن خویش را در راه جانان چه کار آید ترا این درم و دنیار

3 اگر یک دل نباشی در طریقش نه بینی روی او هرگز درین دار

4 و فی الکونین کی بیند جمالش فدا کن جان بگرد زلف آن یار

1 تعالی الله چه زیبا روی دلدار چو حسنش دیدم و دل گشت گلزار

2 منور گشت جانم همچو خورشید هویدا گشت برما جمله اسرار

3 دلم چون دید آن نور تجلی معلی گشت با ماشد باقرار

4 که لا مقصود فی الکونین مارا هوالله الاحد موجود بس یار

آثار سلطان باهو

6 اثر از غزلیات سلطان باهو در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات سلطان باهو شعر مورد نظر پیدا کنید.