تکیه منمای به حسن از ملکالشعرا بهار قطعه 473
1. تکیه منمای به حسن و به جمال ای دختر
سعی کن در طلب علم و کمال ای دختر
1. تکیه منمای به حسن و به جمال ای دختر
سعی کن در طلب علم و کمال ای دختر
1. مژه از سر نیزهٔ فوج بهادر تیزتر
ابرو از شمشیر سردار سپه خونریزتر
1. میوه به صفاهان در و رامش به ری اندر
باده به ارومی در و دانش به خراسان
1. دو علم است معلوم نزد بشر
یکی علم خیر و دگر علم شر
1. داشت شخصی از همه عالم سه دوست
هرسه با او جور و او با هر سه جور
1. آن چشم سفیدی که بود چشمش کور
درکشور ما گشته به بینش مشهور
1. غذای میر ندیدم ولی به گاه غذا
بر اوگذشتم و دیدم که چاکران امیر
1. یکی نصیحت آزادگان ز جان بپذیر
که از طریقهٔ آزادگی نمانی باز
1. خواجه برفت و خفت به خاک وتو ز ابلهی
در ماتمش به ناله و آه اندری هنوز
1. کاش بودم زان کسان کاندر جهان
سازگار آیند با هر خار و خس
1. ای بزرگان به من جواب دهید
کاخر این ملک راکه دارد پاس
1. فعل در راستی گواهم بس
راست گفتم همین گناهم بس