این ناکسان که کوس از ملکالشعرا بهار قطعه 485
1. این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند
ممتاز نیستند ز کس جز به مال خوبش
1. این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند
ممتاز نیستند ز کس جز به مال خوبش
1. ای نازدانه یار سر از مهر بازکش
بسیار ناز داری و بسیار نازکش
1. ای برادر ز بهر لذت نفس
سر ز هر شهوتی که هست مکش
1. بنگر به گردن کج و چشمان احولش
گویی به قعر چاه نگه میکند خروس
1. گو، ز من بر حاجی ارزن فروش
ارزنت را میفروشی میخرم
1. زبن خداوندان گر یک تن بیتی گوید
که ز نادانی خود نیز نداند معنیش
1. دختری خرد بدیدم به گدایی مشغول
کرده در جامهٔ صدپاره نهان پیکر خویش
1. دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش
1. ای دربغا میرزا طاهرکه بود
فضل و تقوی را جناب او مناص
1. رفت از ایران قوام السظه زانک
پهنه کوچک بدُ و نبرد بزرگ
1. شاد باش ای وثوق دولت و دین
که تو را روزگار کرد بزرگ
1. به هر سخن که شنیدی گمار دل زنهار
که آیتی است سخن از مهیمن ذیالطول