1 داشت شخصی از همه عالم سه دوست هرسه با او جور و او با هر سه جور
2 اولین، آن ثروتی کز روی سعی کرده حاصل در سنین و در شهور
3 دومین، حوریوشی کاو را نبود یک سر مو در دلارایی قصور
4 سومین، مجموع خوبیها که او کرده با مردم بهتدریج و مرور
1 آن چشم سفیدی که بود چشمش کور درکشور ما گشته به بینش مشهور
2 بیهوده کنند نام کاکا الماس برعکس نهند نام زنگی کافور
1 غذای میر ندیدم ولی به گاه غذا بر اوگذشتم و دیدم که چاکران امیر
2 کمان گروهه به کف گرد سفرهخانه او کمین گشاده مگس ها همی زنند به تیر
1 یکی نصیحت آزادگان ز جان بپذیر که از طریقهٔ آزادگی نمانی باز
2 اگر توانگر گشتی ز عجب دست بکش وگر فقیر شدی بر زمانه سر بفراز
3 که نیست در بر آزادگان بتر چیزی به روزگار، ز عجب غنا و ذل نیاز
1 خواجه برفت و خفت به خاک وتو ز ابلهی در ماتمش به ناله و آه اندری هنوز
2 بزدود خاک تیره از او آب و رنگ و تو در جامه کبود و سیاه اندری هنوز
3 مگری برآن که رخت به منزل کشید و رفت بر خویشتن گری که به راه اندری هنوز
1 کاش بودم زان کسان کاندر جهان سازگار آیند با هر خار و خس
2 یا از آن مردم که گرد آیند زود نزد هرشیرینیئی همچون مگس
3 آن کسم منکر سر خودکامگی سر فرو نارم به نزد هیچ کس
4 باهمه خوبی بس آیم من ولیک نیستم با این دل خودکامه بس
1 ای بزرگان به من جواب دهید کاخر این ملک راکه دارد پاس
2 ای هژیران ری به من گویید کیست مسئول این خرابه اساس
3 از پس هجده سال سعی هنوز صید فقریم و بستهٔ افلاس
4 چشم بسته بریده ره شب و روز باز بر جای، همچو گاو خراس
1 فعل در راستی گواهم بس راست گفتم همین گناهم بس
2 گفتم از راستی بزرگ شوم در جهان این یک اشتباهم بس
3 ترک سرکردهام به راه وطن دست در آستین گواهم بس
1 این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند ممتاز نیستند ز کس جز به مال خوبش
2 بستان و باغ دارند اما نمیدهند هرگز یکی چغاله به طفل چغال خویش
3 خاتون اگر خیال خیاری کند، نهد سر چونخیار بر سر فکر و خیال خویش
4 محصول باغ و باغچهٔ خانه را دهند بقال راکه بارکند بر بغال خویش
1 ای نازدانه یار سر از مهر بازکش بسیار ناز داری و بسیار نازکش
2 فرماندهیاستچشمتو زابروکشیده تیغ ییشش سپاه مژه، به حال درازکش