سنبل صد برگ رنگارنگ از ملکالشعرا بهار قطعه 461
1. سنبل صد برگ رنگارنگ پنداری مگر
چار چیز از چار حیوان گشته در یکجا پدید
1. سنبل صد برگ رنگارنگ پنداری مگر
چار چیز از چار حیوان گشته در یکجا پدید
1. ز البرز بزرگ در شمال ری
هر شب دم دلکش شمال آید
1. ای جناب میرزا .. از بهر چه
حکم بر کفر من دلریش محزون دادهاید؟
1. قطعهٔ شعر ز شوریده شنیدم که در آن
گفته تبریک به شهزاده در این عید سعید
1. حبذا خاک روانبخش و زهی تربت پاک
که از او خاک ز افلاک فزون یافته فر
1. خواجهٔ فرخ سیر محمد دانش
ای که سخن گستری و دانشپرور
1. والدین ار به روی فرزندان
نگشایند از فضایل در
1. به عهد شاه محمدرضا که بر سر او
گرفته طالع بیدار چتر فتح و ظفر
1. رنج و زحمت طلبی، باش معاشر با خلق
حشر با خلق بلی رحمت و رنج آرد بار
1. برکش مراکه گوهر شمشیر آبدار
تا از نیام برنکشندش پدید نیست
1. بشنید بها شعر دلافزای بهار
گفتاکه منم به شعرهمتای بهار
1. چون خصم قوی گشت از او دست نگهدار
و آزرده مکن مشت گرامی به حجر بر