هر شب میان خانه افسر از ملکالشعرا بهار قطعه 449
1. هر شب میان خانه افسر زن ...
نامحرمان صلای خبردار می کشند
1. هر شب میان خانه افسر زن ...
نامحرمان صلای خبردار می کشند
1. دانشوران غرب نمودند اختراع
نوریقوی که پرتوش از قلب سرکند
1. باد صبا خوش است شهیدان رشت را
از ماجرای قاتل ایشان خبرکند
1. آسمان با کسی وفا نکند
تا به هفتادکس جفا نکند
1. بنگر آن غول راکز هول او
دیو لاحول دمادم می کند
1. به حیرتم که اجانب ز ما چه میخواهند؟
ملوک عصر ز مشتی گدا چه میخواهند؟
1. درست گوی و به هنگام گوی و نیکوگوی
که سخت مشکل کاربست کارگفت و شنود
1. بنگر بدان درخش که با قوت شمال
برجست و روی ابر بهناخن همی شخود
1. نهفته روی به برگ اندرون گلی محجوب
ز باغبان طبیعت ملول و غمگین بود
1. مثقلی با من ز روی طنز گفت
صحبت از فضلت به کشور میرود
1. اهتمام و شوق اگر یاور شود
مرد خامل ذکر نامآور شود
1. آن که کمتر شنید پند پدر
روزگارش زیاده پند دهد