29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 بود مر ابر را اندر کمین باد برد مر ابر را زین سرزمین باد

2 چو ابر آید نباریده به صحرا وز بادی‌، که دیدست این‌چنین باد

3 نگرید ابر ازین پس زانکه هر روز گشاید ابر را چین از جبین باد

4 چو ابر اندر هوا بشتافت‌، دانیم که باشد در قفای او یقین باد

1 حق‌پرستان سلف‌، کاری نمایان کرده‌اند معبدی بر کوهسار از سنگ بنیان کرده‌اند

2 بیست پله برنهاده پیش ایوانی ز سنگ زیرش انباری برای آب باران کرده‌اند

3 پله‌ای دیگر نهادستند از سوی دگر از پی آمد شد خاصان مگر آن کرده‌اند

4 اندر آن‌بی‌آب وادی جای کشت و زیست نیست زین سبب پیداست کان را بهر یزدان کرده‌اند

1 فروردین آمد، سپس بهمن و اسفند ای ماه بدین مژده بر آذر فکن اسپند

2 ورگویی ما آذر و اسپند نداربم آن خال سیه چیست برآن چهرهٔ دلبند؟

3 غم‌نیست گر این‌خانه تهی‌از همه کالاست عشق است و وفا نادره کالای خردمند

4 هر جا که تویی از رخ زیبای تو مشکو لعبتکدهٔ چین بود و سغد سمرقند

1 ترک ملک عجم ببایدکرد رای ملک عدم بباید کرد

2 یا به نخجیرگاه جهل عجم کار شیر اجم ببایدکرد

3 به وفا و وفاق و فضل و هنر خلق را همقسم بباید کرد

4 وین نظامات زشت ناخوش را به خوشی منتظم ببایدکرد

1 دلم از عشق آن بت نوشاد چند باید شکسته و ناشاد

2 چند باید ستم براین دل و جور که دل است این‌، نه آهن و پولاد

3 آمد آن تیره روز و نامش عشق خرمن صبر من به داد به باد

4 وای ازین عشق و داد ازو که مرا کس ازین عشق می‌نگیرد داد

1 امسال شگفتی به کار آمد کاسفند نرفته نوبهار آمد

2 زان پیش که جمره بر درخت افتد اشکوفه برون ز شاخسار آمد

3 دم برنکشیده خاک‌، دزدیده خمیازهٔ گیتی آشکار آمد

4 سرمای عجوز نابیوسیده گرمای تموز را دچار آمد

1 باد خراسان همیشه خرم و آباد دشت و دیارش ز ظلم و جور تهی باد

2 دشت و دیار ار ز ظلم و جور تهی گشت ملک بماند همیشه خرم و آباد

3 ملک یکی خانه‌ایست بنیادش عدل خانه نپاید اگر نباشد بنیاد

4 داد و دهش گر بنا نهند به کشور به که حصاری کنند ز آهن و پولاد

1 جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست

2 سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست

3 جهان را جهاندار بنگاشته است به نقشی کزان خوب‌تر کار نیست

4 چو بیغاره رانی همی بر جهان چنان‌دان که جز برجهاندار نیست

1 ز رنج دستم گر آسمان نزار آورد به دسترنجم صد گنج درکنار آورد

2 من آن ضعیفم کز رنج‌، گنجم آمده بار بسا ضعیفا کز رنج گنج بار آورد

3 چنین شنیدم پروبز را، که باد صبا ز روی دریا گنجیش بر کنار آورد

4 مرا هم اینک فرخ نسیم مهر ادیب ز بحر طبع‌، یکی گنج آبدار آورد

1 داده‌ام دل تا مرا یک بوسه آن دلبر دهد ور دل دیگر دهم او بوسهٔ دیگر دهد

2 چون مرا نبود دلی دیگر، دهم جان تا مگر بوسهٔ دیگر مرا زان لعل جان‌پرور دهد

3 در بهای بوسه بدهم سیم اشک و زر چهر گرکسی اندر بهای بوسه سیم و زر دهد

4 ز اشک‌ چشم و زردی‌ رخسار، او را سیم و زر هرچه افزونتر دهم‌، او بوسه افزونتر دهد

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی