در محرم اهل ری خود از ملکالشعرا بهار قصیده 94
1. در محرم اهل ری خود را دگرگون میکنند
از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند
...
1. در محرم اهل ری خود را دگرگون میکنند
از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند
...
1. رسید موکب نوروز و چشمفتنه غنود
درود باد برین موکب خجسته، درود
...
1. هنگام فرودین که رساند ز ما درود
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
...
1. به کام من بر یک چند گشت گیهان بود
که با زمانه مرا عهد بود و پیمان بود
...
1. پانزده روز است تا جایم در این زندان بود
بند و زندان کی سزاوار خردمندان بود
...
1. یاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود
جز می اندر دست و غیر از عشقم اندر سر نبود
...
1. قطعهای قلم پرتو بیضایی بود
پرتو معنی و لفظش ید بیضایی بود
...
1. دادهام دل تا مرا یک بوسه آن دلبر دهد
ور دل دیگر دهم او بوسهٔ دیگر دهد
...
1. به هوش باشکه ایران تو را پیام دهد
ترا پیام به صد عز و احترام دهد
...
1. شمسهٔ ملک سخن را تا افول آمد پدید
جامهٔ شب شد سیاه و دیده مه شد سپید
...
1. خرد را عجب آید از این نبید
وز آنکو به نبیدش دل آرمید
...
1. نوروز و اورمزد و مه فرودین رسید
خورشید از نشیب سوی اوج سر کشید
...