29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 ضیمرانی در بن بید معلق جاگرفت پنجهٔ نازک به خاک افشرد وکم کم پاگرفت

2 سایهٔ بید معلق هر طرف پیرامنش پرده پیش پرتومهر جهان‌آرا گرفت

3 شاخ نیلوفر چوکرمی سر ز جا برکرد وگفت وای من کز ضعف نتوانم دمی بالاگرفت

4 از ورای شاخ گفت و تابش خورشید را دید کاش بتوانستمی یک‌لحظه جای آنجاگرفت

1 ظلمی که انگلیس در این خاک و آب کرد نه بیوراسب کرد و نه افراسیاب کرد

2 از جور و ظلم تازی و تاتار درگذشت ظلمی که انگلیس در این خاک و آب کرد

3 ضحاک خود ز قتل جوانان علاج خواست وان دیگری به کشتن نوذر شتاب کرد

4 تازی گرفت کشور و آیین نو نهاد چنگیز گشت خلق و خراسان خراب کرد

1 بهار آمد و رفت ماه سپند نگارا درافکن بر آذر سپند

2 به نوروز هر هفت شد روی باغ‌ بدین روی هر هفت امشاسفند

3 زگلبن دمید آتش زردهشت بر او زند خوان‌ خواند پازند و زند

4 بخوانند مرغان به شاخ درخت گهی کارنامه گهی کاروند

1 صبر کنم انتظار اگر بگذارد کام برم روزگار اگر بگذارد

2 پیش فتم بخت بد اگر نکشد پس خدعه کنم اشتهار اگر بگذارد

3 نام من آید فراز قائمه ی رای قائمه ی ذوالفقار اگر بگذارد

4 داده‌ام اول قرار کار وکالت مملکت بی‌قرار اگر بگذارد

1 این عامیان که در نظر ما مصورند هر روز دام کینه به ما بر بگسترند

2 ما پاسدار دین و کتاب پیمبریم وبنان عدوی دین و کتاب پیمبرند

3 دین نیست اینکه بینی در دست این گروه کاین مفسده ‌است و این ‌دنیان مفسدت گرند

4 وین رسم پاک نیست که دارند این عوام کاین‌ بدعت ‌است و این ‌سف‌ها بدعت آورند

1 مهرگان آمد به آیین فریدون و قباد وز فریدون و قباد اندرزها دارد به یاد

2 گوید ای فرزند ایران راستگویی پیشه کن پیشهٔ ایران چنین بود از زمان پیشداد

3 در چنین روز گرامی هدیه‌ای آمد ز هند هدیه‌ای عالی ز سوی پارسی‌زادان راد

4 طرفه تندیسی فرستادند از هندوستان زان حکیم پاک‌اصل و شاعر دهقان‌نژاد

1 چیست‌ آن گوهر که درد خسته درمان می کند؟ اصلش از خاکست و کار لعل و مرجان می کند

2 قوتش زابست و خاک‌، اما چو بادی اندرو در دمی‌، چون کهربا آتش نمایان میکند

3 هست یار آذر و چون پور آزر هر زمان آتش نمرود را چهرش گلستان می‌کند

4 هست معشوقی مساعد لیک روزی چندبار درد هجرش دیدهٔ عشاق گریان می‌کند

1 طبع بلند مرا کیست که فرمان برد ز من پیامی بدان مردک کشخان برد

2 گوید یکچند باز جانب یزدان‌شناس بترس اگر داوریت کس بر یزدان برد

3 توئی که از دیرگاه رای خطاکار تو آب نکوکاری از روی نیاکان برد

4 نام سخن بردنت بالله ماند بدانک مردک شلغم‌فروش مشک به دکان برد

1 بگذشت اردی‌بهشت و آمد خرداد خیز که باید قدح گرفت و قدح داد

2 اول خرداد ماه و وقت گل سرخ وقت گل سرخ و اول مه خرداد

3 آمد خرداد ماه با گل سوری داد بباید کنون به عیش و طرب داد

4 بر گل ‌سوری خوش‌ است بادهٔ سوری وبژه ز دست تو ماهروی پریزاد

1 به روی روز چو از خون اثر پدید آمد سپاه شب را روی ظفر پدید آمد

2 چو آفتاب‌، سنان‌های زر به خاک افکند مه دو هفته چو سیمین سپر پدید آمد

3 همی تو گفتی خورشید در تنور افتاد که از قفایش چندان شرر پدید آمد

4 تنور مغرب چون سرد شد ز شعلهٔ خور به خوان مشرق قرص قمر پدید آمد

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی