29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 شب خرگه سیه زد و در وی بیارمید وز هر کرانه دامن خرگه فروکشید

2 روز از برون خیمه در استاد و جابجای آن سقف خیمه‌اش را عمداً بسوزنید

3 گفتی کسی به روی یکی ژرف آبگیر سیصد هزار نرگس شهلا پراکنید

4 یارب کجاست آنکه چو شب در چکد به ‌جام گویی به جام‌، اختر ناهید درچکید

1 خرد را عجب آید از این نبید وز آنکو به نبیدش دل آرمید

2 می از تن بزداید توان و هوش فراوان ضرر است اندرین نبید

3 در آغاز، عروسی بود نکو به فرجام‌، عجوزی شود پلید

4 خدایی که به خیر آفرید خلق شرانگیزتر از می نیافرید

1 گلعذاران جهان بسیارند لیک پیش گل رویت خارند

2 دل نگهدار که خوبان دل را چون گرفتند نگه می‌دارند

3 مده آزار دل من که بتان دل عشاق نمی‌آزارند

4 گر شنیدی که نکویان جهان بی‌وفایند و شقاوت کارند

1 شاد شد دوش ز دیدار من آن ترک پسر من ازبن شادکه او برده مه روزه به سر

2 من کمان کردم کز روزه تبه گردد و زار آن رخ روشن وآن دولب چون لالهٔ تر

3 شکر یزدان را کان ماه نیازرده بسی آری از روزه نیازارد رخشنده قمر

4 تاخت دوشینه سوی کوی پی دیدن ماه وز پی دیدن او خلق نمودند حشر

1 بگریست ابر تیره به دشت اندر وزکوه خاست خندهٔ کبک نر

2 خورشید زرد، چون کله دارا ابر سیه‌، چو رایت اسکندر

3 بر فرق یاسمین کله خاقان بر دوش نارون سلب قیصر

4 قمری به کام کرده یکی بربط بلبل بنای برده یکی مزهر

1 قطعه‌ای قلم پرتو بیضایی بود پرتو معنی و لفظش ید بیضایی بود

2 حب و بغض از پدران ارث به فرزند رسد مهر پرتو به من اجدادی و آبایی بود

3 همچنین بود ز میراث نیاکان بی‌شک آن محبت که ز من در دل بیضایی بود

4 راست گویی که میان پدران من و او متصل سلسلهٔ انس و شناسایی بود

1 صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند حاجب مشرق حجاب نیلگون بالا کند

2 بهر دفع جادویی‌های شب فرعون کیش موسی صبح از بغل بیرون ید بیضا کند

3 خود مگر زرتشت با فّر فروغ اورمزد چارهٔ پتیارهٔ اهریمن شیدا کند

4 یاور هران دلاور در دل ابر سیاه با مشعشع رمح، قصد جان اژدرها کند

1 کشور ایران ز عدل شاه مظفر رونقی از نوگرفت و زینتی از سر

2 عدل ملک ملک را فزود و بیاراست روزافزون باد عدل شاه مظفر

3 پادشاه دادگر مظفر دین شاه خسرو روشن‌دل عدالت‌گستر

4 کرد به‌نام ایزد این ملک سره کاری تا سره گردید کار کشور و لشکر

1 هنگام فرودین که رساند ز ما درود بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود

2 کز سبزه و بنفشه وگل های رنگ رنگ گویی بهشت آمده از آسمان فرود

3 دربا بنفش و مرزبنفش وهوا بنفش جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود

4 جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند وین‌ جایگه بنفشه به خرمن توان درود

1 رسید موکب ‌نوروز و چشم‌فتنه غنود درود باد برین موکب خجسته‌، درود

2 کنون که بر شد آواز مرغ از بر مَرغ شنید باید آوای رود بر لب رود

3 به کتف دشت یکی جوشنی است مینارنگ به فرق کوه یکی مغفری است سیم‌اندود

4 سپهر، گوهر بارد همی به مینا درع سحاب‌، لؤلؤ پاشد همی به سیمین خود

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی