1 شب خرگه سیه زد و در وی بیارمید وز هر کرانه دامن خرگه فروکشید
2 روز از برون خیمه در استاد و جابجای آن سقف خیمهاش را عمداً بسوزنید
3 گفتی کسی به روی یکی ژرف آبگیر سیصد هزار نرگس شهلا پراکنید
4 یارب کجاست آنکه چو شب در چکد به جام گویی به جام، اختر ناهید درچکید
1 خرد را عجب آید از این نبید وز آنکو به نبیدش دل آرمید
2 می از تن بزداید توان و هوش فراوان ضرر است اندرین نبید
3 در آغاز، عروسی بود نکو به فرجام، عجوزی شود پلید
4 خدایی که به خیر آفرید خلق شرانگیزتر از می نیافرید
1 گلعذاران جهان بسیارند لیک پیش گل رویت خارند
2 دل نگهدار که خوبان دل را چون گرفتند نگه میدارند
3 مده آزار دل من که بتان دل عشاق نمیآزارند
4 گر شنیدی که نکویان جهان بیوفایند و شقاوت کارند
1 شاد شد دوش ز دیدار من آن ترک پسر من ازبن شادکه او برده مه روزه به سر
2 من کمان کردم کز روزه تبه گردد و زار آن رخ روشن وآن دولب چون لالهٔ تر
3 شکر یزدان را کان ماه نیازرده بسی آری از روزه نیازارد رخشنده قمر
4 تاخت دوشینه سوی کوی پی دیدن ماه وز پی دیدن او خلق نمودند حشر
1 بگریست ابر تیره به دشت اندر وزکوه خاست خندهٔ کبک نر
2 خورشید زرد، چون کله دارا ابر سیه، چو رایت اسکندر
3 بر فرق یاسمین کله خاقان بر دوش نارون سلب قیصر
4 قمری به کام کرده یکی بربط بلبل بنای برده یکی مزهر
1 قطعهای قلم پرتو بیضایی بود پرتو معنی و لفظش ید بیضایی بود
2 حب و بغض از پدران ارث به فرزند رسد مهر پرتو به من اجدادی و آبایی بود
3 همچنین بود ز میراث نیاکان بیشک آن محبت که ز من در دل بیضایی بود
4 راست گویی که میان پدران من و او متصل سلسلهٔ انس و شناسایی بود
1 صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند حاجب مشرق حجاب نیلگون بالا کند
2 بهر دفع جادوییهای شب فرعون کیش موسی صبح از بغل بیرون ید بیضا کند
3 خود مگر زرتشت با فّر فروغ اورمزد چارهٔ پتیارهٔ اهریمن شیدا کند
4 یاور هران دلاور در دل ابر سیاه با مشعشع رمح، قصد جان اژدرها کند
1 کشور ایران ز عدل شاه مظفر رونقی از نوگرفت و زینتی از سر
2 عدل ملک ملک را فزود و بیاراست روزافزون باد عدل شاه مظفر
3 پادشاه دادگر مظفر دین شاه خسرو روشندل عدالتگستر
4 کرد بهنام ایزد این ملک سره کاری تا سره گردید کار کشور و لشکر
1 هنگام فرودین که رساند ز ما درود بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
2 کز سبزه و بنفشه وگل های رنگ رنگ گویی بهشت آمده از آسمان فرود
3 دربا بنفش و مرزبنفش وهوا بنفش جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
4 جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود
1 رسید موکب نوروز و چشمفتنه غنود درود باد برین موکب خجسته، درود
2 کنون که بر شد آواز مرغ از بر مَرغ شنید باید آوای رود بر لب رود
3 به کتف دشت یکی جوشنی است مینارنگ به فرق کوه یکی مغفری است سیماندود
4 سپهر، گوهر بارد همی به مینا درع سحاب، لؤلؤ پاشد همی به سیمین خود