حبذا از این نگارستان از ملکالشعرا بهار قصیده 129
1. حبذا از این نگارستان پر نقش و نگار
خوشتر از بتخانهٔ چین و سرای نوبهار
...
1. حبذا از این نگارستان پر نقش و نگار
خوشتر از بتخانهٔ چین و سرای نوبهار
...
1. ایخوش آنساعت کهآید پیک جانان بیخبر
گویدم بشتاب سوی عالم جان بیخبر
...
1. روان شد لشگر آبان به طرف جوببار اندر
نهاده سیمگون رایت به کتف کوهسار اندر
...
1. خوشست اکنون اگر جویی به آبسکون گذار اندر
سوی مازندران تی و برگیری قرار اندر
...
1. سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر
نرگس کاری به برگ یاسمن اندر
...
1. انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور
برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور
...
1. به بهارستان افتاد مرا دوش عبور
جنتی دیدم بیحور و سراپای قصور
...
1. بوستان بشکفت و بلبل برکشید از دل صفیر
همچو چشم من گهرپالای شد ابر مطیر
...
1. باد بیاورد بوی مشک به شبگیر
گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر
...
1. نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر
یکی ز ساده پرند و یکی ز سوده عبیر
...
1. شریر، قاضی و رهزن، امین و دزد، عسس!
ازبن دیار بباید برون جهاند فرس؛
...
1. آن را که نگون است رایتش
من هیچ نخواهم حمایتش
...