29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 باد بیاورد بوی مشک به شبگیر گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر

2 شبگیر ار بگذرد نسیم بر آن زلف مشک فرازآورد نسیم به شبگیر

3 دانم تدبیرها بسی به همه کار لیک به عشق اندرون ندانم تدبیر

4 خلخ وکشمیر را به خیره ستایند آری کار جهان بود همه بر خیر

1 ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش بر جان عاشقان مزن از هجر خویش نیش

2 گر بنگری در آینهٔ قلب خویشتن بینی به خود ارادت یاران زپیش بیش

3 اوقات دوستان مکن از زهر عشوه تلخ قلب فسردگان مکن از نیش غمزه ریش

4 وصل تو داشت حوزهٔ ارباب ذوق جمع هجر تو کرد خاطر مجموعشان پریش

1 نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر یکی ز ساده پرند و یکی ز سوده عبیر

2 دو پیشه دارد بر جان و دل دو طرهٔ او یکی گذارد بند و یکی نهد زنجیر

3 شگفتم آید زان دل در آن بر سمین یکی به طبع حدید و یکی به لطف حریر

4 برمن آمد آراسته به هم رخ و زلف یکی چو لیله مظلم یکی چو بدر منیر

1 ای خامه دوتا شو و به خط مگذر وی نامه دژم شو و ز هم بر در

2 ای فکر، دگر به هیچ ره مگرای وی وهم دگر به هیچ سو مگذر

3 ای گوش‌، دگر حدیث کس مشنو وی دیده دگر به روی کس منگر

4 ای دست‌، عنان مکرمت درکش وی پای‌، طریق مردمی مسپر

1 چون پای خرد خرد نهادی به لاله‌زار خوبان بخند خندکشندت میان کار

2 زان خردخرد، خورده شوی در شکارشان کان خند خند، خندهٔ شیرست بر شکار

3 الوان رنگ رنگ فرو هشته از یمین خوبان طرفه طرفه‌، روان گشته از یسار

4 زان رنگ رنگ، رنگ شوی درخم فریب زان طرفه طرفه‌، طرفه درافتی به دام یار

1 بوستان بشکفت و بلبل برکشید از دل صفیر همچو چشم من گهرپالای شد ابر مطیر

2 بر نشاط روی گل وقت سپیده‌دم به باغ فاخته آوای بم زد عندلیب آوای زیر

3 بوستان بشکفت چون رامشگه پروبز شاه سروبن برخاست چون بگشوده چتر اردشیر

4 ابر تیرافکن گشود از قطرهٔ باران خدنگ باد جوشن گرکشید از سیم‌، جوشن بر غدیر

1 به‌شهر ری شدم از دشت خاور بدیدم کار ملک و کار کشور

2 بدیدم کشوری خالی ز مردم همه دیوان فتاده یک به دیگر

3 دگرگونه شده کار ولایت نه مهتر مانده بر جای و نه کهتر

4 نه دیوان مانده و نه کار دیوان نه لشکر مانده و نه میر لشکر

1 به بهارستان افتاد مرا دوش عبور جنتی دیدم بی‌حور و سراپای قصور

2 حوریان کرده رخ از فترت ایام دژم قصرها یافته از فرقت احباب فتور

3 سربسر یافته تبدیل به آیات عذاب آن کجا بوده سراپای پر از آیت نور

4 ساحتی کایتی از روز سعادت بودی گشته تاربک‌تر از تیره‌شبان دیجور

1 باز به پا کرد نوبهار سرادق بلبل آمد خطیب و قمری ناطق

2 رایتی فرودین به باغ درآویخت پرچم سرخ از گلوی سبز سناجق

3 طبل زد از نیمروز لشکر نوروز وز حد مغرب گرفت تا حد مشرق

4 لشکر دی شد به کوهسار شمالی بست به هر مرز برف‌، راه مضایق

1 بربوده دلم چشم پر فنش وان عارض چون ماه روشنش

2 نسرینش رخ و سوسنش دو زلف من بندهٔ نسرین و سوسنش

3 عشقی است دگرگونه با ویم مهریست دگرگونه با منش

4 خاطر شده مفتون عارضش دیده شده حیران دیدنش

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی