29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 آن را که نگون است رایتش من هیچ نخواهم حمایتش

2 و آن دیو که این کار خواسته است دیوانه بخوانند، ملتش

3 این کشور تحت‌الحمایه نیست هم نیز برنجد زصحبتش

4 ملکی که ز جیحون و هیرمند تا دجله برآید مساحتش

1 مکن حدیث سکندر که اندرین کشور «‌فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر»

2 جوان چو آید باطل شود فسانهٔ پیر عیان چو آید ویران شود بنای خبر

3 خبرگزافه بود گوش برگزافه منه فسانه بافه بود در فسانه رنج مبر

4 خبر دهند که اسفندیار بر درگنگ چگونه برد سپاه وچگونه راند حشر

1 حبذا از این نگارستان پر نقش و نگار خوش‌تر از بتخانهٔ چین و سرای نوبهار

2 صفحه ‌اندر صفحه خرم ‌چون بهشت ‌اندر بهشت پرده اندر پرده رنگین چون بهار اندر بهار

3 نقش‌های روم و یونان پیش نقشش ناتمام طرح‌های چین و تبت ییش طرحش نابکار

4 حرکت از هر گوشه پیدا، صنعت از هرسو پدید فکر هر جانب نمایان‌، ذوق هر جا آشکار

1 انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور

2 آن بچهٔ نوزاده فروگیر که مادرش شش ماه فرو خفته درآغوش مه و هور

3 اکنون شده آبستن و برگردش هر روز چون قابلگان آمده یک قافله زنبور

4 این قابلگان قابلگی نیک ندانند هان خیز و ز بسترش یکایک را کن دور

1 روان شد لشگر آبان به طرف جوببار اندر نهاده سیمگون رایت به کتف کوهسار اندر

2 نهان شد دامن البرز در میغ و بخار اندر تو گویی گرد کُه بستند پولادین حصار اندر

3 چو بر بستان کفن پوشید برف تندبار اندر درخت سرو بر تن کرد رخت سوگوار اندر

4 درختان لرز لرزان در میان جویبار اندر به پای هر درختی برگ‌ها گشته نثار اندر

1 سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر نرگس کاری به برگ یاسمن اندر

2 در عجبم زافریدگار، کزان روی لاله نشاند به شاخ نسترن اندر

3 ای صنم خوبرو به جان تو سوگند کم ز غم آتش زدی به جان وتن اندر

4 گاهی بی خویشتن شوم ز غم تو گاه به‌ پیچم همی به خویشتن اندر

1 ای‌خوش آن‌ساعت که‌آید پیک جانان بی‌خبر گویدم بشتاب سوی عالم جان بی‌خبر

2 ای‌خوش آن‌ساعت که‌جام بی‌خودی ازدست دو‌ست خواهم و گردم ز خواهش‌های دوران بی‌خبر

3 تا خبر شد جانم از اسرار پنهان وجود گشتم از قیل و مقال کفر و ایمان بی‌خبر

4 در نهاد آدم خاکی خدا داندکه چیست هست از این راز نهان جبریل و شیطان بی‌خبر

1 ای خفته درین خاکدان رباط چون طفل فروبسته در قماط

2 تا چند نشینی به آب وتاب ای خواجه درین خاکدان رباط

3 زود است که بینی به جز کفن بیداد نبود هیچ در بساط

4 باله که گذشتن نشایدت روز دگر از روزن خیاط

1 جلوه گر شد شب دوشین چو مه عید صیام کرد از ابرو پیوسته اشارت سوی جام

2 یعنی ای باده کشان باده حلال است حلال یعنی ای دلشدگان روزه حرام است حرام

3 مه من نیز پی رؤیت فرخنده هلال همچو خورشید فراز آمد از خانه به بام

4 تا همی ابروی او دیدم من با مه نو هیچ نشناختم آیا مه نو هست کدام

1 ملک ایران سر بسر در انقلاب است ای ملک کشور جمشید و افریدون خرابست ای ملک

2 جنبشی با خاطر بیدار، کاندر ملک ما مسکنت بیدار و آسایش به خوابست ای ملک

3 قبضهٔ شمشیر شاهان عجم‌، در دست تست تاکی این تیغ مبارک در قرابست ای ملک

4 تا جوانی هست از شاهنشهی دریاب کام زانکه شاهی و جوانی دیریابست ای ملک

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی