29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 همی چه گویی چندین چراست قالاقیل به پیش این در و برگرد آن بلند نخیل

2 شگفت روزی‌، همچون قیامت از انبوه فراخنایی‌، مانند محشر از تهویل

3 ز بس نظارگیان درتنیده یک به‌دگر ببسته راه شد آمد، به عابران سبیل

4 پیادگان و سواران ستاده صف در صف بگرد برشده نخلی مهیب و زشت و ط‌ویل

1 ز دلبر بوسه‌ای تاوان گرفتم پس‌ از عمری‌ خسارت‌ جان گرفتم

2 به‌ آسانی مرا تاوان نمی‌داد زمین بوسیدم و دامان گرفتم

3 نشستم در دل مشکل‌پسندان من این اقلیم سخت آسان گرفتم

4 سگی گر در سر راهم کمین کرد برایش زیر دامان نان گرفتم

1 آن اختری که کرد نهان چندگه جمال امروز شد فروزان از مطلع جلال

2 از مطلع جلال فروزان شد اختری کز چشم خلق داشت نهان چندگه جمال

3 یکچندکرد روی پی مصلحت نهان واینک طلوع کرد دگر ره به فر و فال

4 سالی سه رخ نهفت گر از آسمان ملک تابنده بود خواهد زبن پس هزار سال

1 می فروهل زکف‌ای ترک و به یک‌سو نه چنگ جامهٔ جنگ فروپوش که شد نوبت جنگ

2 باده را روز بیفسرد بهل باده ز دست چنگ را نوبت بگذشت بنه‌ چنگ ز چنگ

3 رخ برافروز و رخ خصم بیندای به قیر قد برافراز و قدخصم دوتا ساز چو چنگ

4 از بر دوش‌، تفنگ‌افکن و آسوده گذار لختی آن دو سر زلف سیه غالیه رنگ

1 فتنه‌ها آشکار می‌بینم دست‌ها توی کار می‌بینم

2 حقه‌بازان و ماجراجویان بر خر خود سوار می‌بینم

3 بهر تسخیر خشک مغزی چند نطق‌ها آبدار می‌بینم

4 جای احرار در تک زندان یا به بالای دار می‌بینم

1 جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن بر مه روشن همی که‌ پوشد جوشن

2 نی نی روی توگلشن است و دو زلفت سنبل تازه‌است بردو گوشهءگلشن

3 سوسن داری شکفته بر سر نسرین نسرین داری نهفته در بن سوسن

4 هرکه بناگوش و طرهٔ تو بکاوید لاله به‌ خروار برد ومشک به‌ خرمن

1 یاد روزی کز برای دخل میدان ساختیم از دغل سرمایه و از تزویر دکان ساختیم

2 گاه با شه‌، گاه با دستور، گه با این و آن ساختیم و ملک را میدان جولان ساختیم

3 چون که خر بازار بود آن عهد، در پالان شاه کرده پیزرها و بهر خویش پالان ساختیم

4 با اتابک ساختیم و تاختیم از هر طرف خانمان خلق را تاراج و تالان ساختیم

1 دل من‌، شرح غم یار مکن گو نکنم آتش عشق پدیدار مکن گو نکنم

2 بره انده و تیمار مرو، وین تن من بستهٔ انده و تیمار مکن گو نکنم

3 گر مرا خسته وبیمار نخواهی کردن شرح آن نرگس بیمار مکن گو نکنم

4 پندی از من بشنو ای دل‌، تا بتوانی قصدآن ترک ستمکار مکن گونکنم

1 بزم طرب ساز و کن فراز در غم سادهٔ زیبا بخواه و بادهٔ درغم

2 خون سیاووش ریز در کف موسی قبلهٔ زردشت زن به خیمهٔ رستم

3 مطرب‌! چون ساختی نوای همایون گاه ره زیر ساز و گاه ره بم

4 باده همی ده مرا و بوسه همی ده بوسه مؤخر خوش است و باده مقدم

1 تو هم امروز بده بوسه به من کار امروز به فردا مفکن

2 بیش از این از بر من تند مرو بیش ازین بر دل من نیش مزن

3 عهد بستی که دل من شکنی بشکن عهد و دل من مشکن

4 شد کهن رسم رفیق‌آزاری نوجوانا بنه آیین کهن

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی