29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 زهی به کعبه‌، شرافت‌فزای رکن و حطیم زهی مقام تو فخر مقام ابراهیم

2 زهی حریم تو چون کعبه لازم‌الاکرام زهی وجود تو چون قبله واجب‌التعظیم

3 زهی بلندتر اندر همم ز چرخ بلند زهی عظیم‌تر اندر شرف ز عرش عظیم

4 زهی علی و نمایندهٔ تو هرچه علو زهی علیم و ستایندهٔ تو رب علیم

1 نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم گلشن طبع تو جاویدان بهار است ای حکیم

2 آن بهاری کاعتدالش ز آفتاب حکمت است از نسیم مهرگانی برکنار است ای حکیم

3 در بهار فضل و باغ معرفت جاوید زی زانکه خورشید تو در نصف‌النهار است ای‌ حکیم

4 نوبهار فرخ بلخ و بهارستان گنگ در برگلخانهٔ طبع تو خارست ای حکیم

1 چون غرهٔ افق ز شفق شد شقیق رنگ بر شاه روم تاختن آورد شاه زنگ

2 شب‌ را ز روی‌، پرده برافتاد و رخ نهفت حور سپیدچهر، ز دیو سیاه‌رنگ

3 خورشید رخ نهفت‌ و برآمد هلال عید خمیده‌سر چو ابروی مه‌طلعتان شنگ

4 چون تازه بادرنگی سر زده ز شاخ وز برگ گشته پنهان نیمی ز بادرنگ

1 ما همه کودکان ایرانیم مادر خویش را نگهبانیم

2 همه از پشت کیقباد و جمیم همه از نسل پور دستانیم

3 زادهٔ کورش و هخامنشیم بچهٔ قارن و نریمانیم

4 پسر مهرداد و فرهادیم تیرهٔ اردشیر و ساسانیم

1 چون بدرید صبح پیراهن جلوه گر گشت فوجی از آهن

2 سپهی کز نهیب نیزهٔ او بردرد چرخ پیر پیراهن

3 لشگری کانعطاف خنجر وی بگسلاند ز کهکشان جوشن

4 چون‌ برآید غریو، ‌روز نبرد فوج‌ آهن ‌به جنبش آرد تن

1 روز بگذشت و شب تیره بگستردادیم مسند از حجره به ایوان فکن ای نیک‌ندیم

2 بادهٔ روشن نیک است همه وقت و سماع ویژه اکنون که شب تیره بگسترد ادیم

3 گل اگر چند نمانده است فزون‌، لیک هنوز مادرگلبن از زادن ناگشته عقیم

4 گل آذریون رخشنده به شب بر سر شاخ من درو حیران چون در شجر نار، کلیم

1 در پایتخت ما بگشادند بخت گِل شد پایتخت ما به صفت پای تخت گل

2 خوشگلتر از شوارع ری نیست کاندروست صدگونه شکل هندسی از لخت لخت گل

3 هر گه ستور گام نهد از پی عبور بر گرد گام‌هاش بروید درخت گل

4 گر تختی از بلور نهی برکنار راه در نیم لحظه‌اش نشناسی ز تخت گل

1 تَمُرتاشا ز بی‌مهریت زارم زچون‌تودوست‌ازخودشرمسارم‌

2 فرامش کرده‌ای جاناکه عمریست تو را از جان و از دل دوستارم

3 حضور شه ز یاران غافلت کرد خصوص از من که یاری پایدارم

4 اگر تو دوستی رحمت به دشمن وگر خود دشمنی‌، منت گذارم

1 یک‌ره از ری سوی لندن گذر ای پیک شمال بر ازین شهر بدان شهر یکی صورت حال

2 بحر اخضر چو فرو ربزد در تنگه مانش تنگهٔ مانش چو پیوندد با بحر شمال

3 کشوری بینی پر مردمی و حشمت و فر مردمی بینی آزاده و فرخنده‌ خصال

4 از پی حفظ وطن کرده بپا رایت حرب وز ره پاس شرف بسته میان بهر قتال

1 تا بر زبر ری است جولانم فرسوده و مستمند و نالانم

2 هزلست مگر سطور اوراقم یاوه است مگر دلیل و برهانم

3 یا خود مردی ضعیف تدبیرم یا خود شخصی نحیف ارکانم

4 یا همچو گروه سفلگان هر روز از بهر دونان به کاخ دونانم

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی