چون به پشت آسمانپیما از ملکالشعرا بهار قصیده 210
1. چون به پشت آسمانپیما برآمد پای من
آسمانی گشت طبع آسمانپیمای من
1. چون به پشت آسمانپیما برآمد پای من
آسمانی گشت طبع آسمانپیمای من
1. خوشا فصل بهار و رود کارون
افق از پرتو خورشید گلگون
1. مرا دلی است ز دست زمانه غرقه به خون
هزار لعنت بر این زمانهٔ ملعون
1. هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون
از دنگدنگ واگون، از هایهای واگون
1. حاسدم دست خدیعت برکشید از آستین
مر مرا افکند از چشم وزیر راستین
1. شد پارس یکی حلقهٔ گزین
شیراز بر آن حلقه چون نگین
1. آنچه کورش کرد و دارا و آنچه زردشت مهین
زنده گشت از همت فردوسی سحرآفرین
1. درود بر تو و فضل و کمالت ای پوشکین
به طبع نازک و لطف خیالت ای پوشکین
1. در باغ تولیت دوش بودم روان به هرسو
آشفته و نظرباز، دیوانه و غزلگو
1. ترسم من از جهنم و آتشفشان او
وان مالک عذاب و عمودگران او
1. مغز من اقلیم دانش، فکرتم بیدای او
سینه دریای هنر، دل گوهر یکتای او
1. فغان از این جهان و ابتلای او
که ماندهام عجیب در بلای او