29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 دندان طمع کن که شود درد تو درمان بس درد که درمان شود از کندن دندان

2 دندان چو بفرساید و کاهد ز بنش گوشت ریم آرد و زان زاید جرثومه فراوان

3 جرثومه گه‌خایش‌، در لقمه درآید واندر عمل هضم‌، پدید آرد نقصان

4 وانگاه جهد در دوران دم و گردد بس درد در اندام پدید از اثر آن

1 روزی رسد که آید پیکی ز هندوان گوید دهید مژده که آمد خدایگان

2 با فر اورمزد، چو خورشید بردمید بهرامشاه کی‌زاد، ارمزد هندوان

3 پویان به پیش لشکر او پیل‌ها هزار بر پیل‌سر، یکایک بنشسته پیل‌بان

4 اسپهبدان برند همی پیش لشکرش آراسته درفش به آیین خسروان

1 دردا که دور کرد مرا چرخ بی‌امان ناکرده جرم‌، از زن و فرزند و خانمان

2 قانع شدم به عزلت و عزلت ز من رمید بر هرچه دل نهی ز تو بی‌شک شود رمان

3 بگریختم به عزلت از بیم حبس و رنج هرچند بود عزلت با حبس توأمان

4 گفتم مگر به برکت این انزوا شوم از یاد مردم و برم از کید خصم‌، جان

1 ای صبا رو به جانب تهران دوستان را ز من سلام رسان

2 دوست گفتم زگفت خود خجلم دوستی رخت بست از طهران

3 همه مانند کبک در دی ماه کرده سرها به زبر برف نهان

4 همه بیمعنی‌اند و ظاهرساز همه دلمرده‌اند و چرب‌زبان

1 ای کسروی ای سفیه نادان سرگشته تیه بغی و خذلان

2 بدبخت کسی که چون تو باشد یک عمر به کار خویش حیران

3 منفور به نزد پیر و برنا ملعون بر کافر و مسلمان

4 از روز ازل فکنده ابلیس در قلب تو کارگاه عصیان

1 همیشه لطف خدا باد یار پاکستان به کین مباد فلک با دیار پاکستان

2 ز رجس‌شرک‌، به ری شد به قوت توحید همین بس است به دهر افتخار پاکستان

3 سزد کراچی و لاهور، قبهٔالاسلام که هست یاری اسلام کار پاکستان

4 ز فیض روح «‌محمدعلی جناح‌» بود محمد و علی و آل‌، یار پاکستان

1 نامه‌ات آورد اسکدار علی جان شاد شد از وی دل بهار علی جان

2 یافتم این بنده گرچه از پس ده سال در نظرت قدر و اعتبار علی جان

3 لیک تو بودی مرا ز ساعت اول خوبترین یار و دوستار علی جان

4 در نظر من سه اصل قوت دارد عاطفه و مسلک و شعار علی جان

1 ای رخ میمونت آفتاب صفاهان وی به وجود تو آب و تاب صفاهان

2 باز شد از قید ظلم‌، گردن مظلوم تا تو شدی مالک الرقاب صفاهان

3 کرد صفاهان ز عدل پرسش و حق داد ز آیه لاتقنطوا، جواب صفاهان

4 دید صفاهان همی به طالع بیدار آنچه نیامد همی به خواب صفاهان

1 دل ز دل بردار اگر بایست دلبر داشتن دل به دلبر کی رسد جز دل ز دل برداشتن

2 دلبر و دل داشتن نبود طریق عاشقان یا دم از دل داشتن زن یا ز دلبر داشتن

3 عشق‌ را شهوت چو رهبر گشت عشقی کافر است با مسلمانی نشاید عشق کافر داشتن

4 بندهٔ نفسی مرو زی عشق کت ناید درست سوی دریا رفتن و طبع سمندر داشتن

1 زبن شه نادان‌، امید ملکرانی داشتن هست چون از دزد، چشم پاسبانی داشتن

2 کذب‌و جبن‌و احتکار و خست و رشوه‌خوری هیچ ناید راست با تاج کیانی داشتن

3 هیچ نتوان بی‌فر سیروس و برز داربوش فر دارایی و برز خسروانی داشتن

4 هست امید خیر ازین گندم‌نمای جوفروش چون به نالایق زمین‌، گندم‌فشانی داشتن

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی