29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 دو چیز است شایسته نزدیک من رفیق جوان و رحیق کهن

2 رفیق جوان غم زداید ز دل رحیق کهن روح بخشد به‌ تن

3 رفیقی به شایستگی مشتهر رحیقی به بایستگی ممتحن

4 جوانی نه بر دامنش گرد ننگ شرابی نه در صافیش درد دن

1 نوبهار است و بود پرگل و شاداب چمن همه گل‌ها بشکفتند به غیر ازگل من

2 تا به چند ای گل نازک ز چمن دلگیری خیز و با من قدمی نه به تماشای چمن

3 صبحدم بر رخ گل آب زند ابر بهار تو دگر برگل روی از مژگان آب مزن

4 شادی دشمن و آزار دل دوست مخواه زان که چون گریه کند دوست‌، بخندد دشمن

1 ای پزشکی خطت رسید به من چون به یعقوب پیر، پیراهن

2 خطی آنجا نبشته دیدم نغز که شد از آن دو چشم من روشن

3 شیوهٔ میر و شیوهٔ درویش هر دوان درتنیده در یک فن

4 چون دو رنگ بدیع در یک گل چون دو جان عزیز در یک تن

1 زد پنجه وپنج پنجه‌ام برتن زین پنجهٔ عظیم رنجه گشتم من

2 یاربم نکرد زور سرپنجه با پنجه روزگار مردافکن

3 شد لاشهٔ عمر پیر و فرسوده وبن کرهٔ بخت همچنان توسن

4 خندان خندان جوانیم دزدید خردک خردک‌، زمانهٔ رهزن

1 خرم و آباد باد مرز خبوشان هیچ دلی از ستم مباد خروشان

2 گرچه خبوشانیان خروشان بودند بینی زین پس خموش اهل خبوشان

3 مردی باید ستوده‌خوی کزین پس برنخروشند این گروه خموشان

4 تا نخروشند این گروه بباید آنچه پسندد به خود، پسندد به ایشان

1 گه فریضهٔ شام آن چراغ ترکستان کنار من ز رخ خویش کرد لالستان

2 پی شکار دل و جان به غمزه و ابرو کهی گشاده کمین وگهی گشوده کمان

3 به چرخ‌، برجیس از ماه روی او خیره به‌باغ‌، نرگس در چشم‌مست اوحیران

4 به‌زیر لعل لب اندر دو رشته دندانش چنان دورشتهٔ لولو به حقه مرجان

1 کبر و سرکشی تا چند ای سلالهٔ انسان حال آخرین بنگر، ذکر اولین برخوان

2 ای هیون آتش دم‌، ای عقاب باد افسای ای نهنگ آب اوبار، ای پلنگ خاک‌افشان

3 خاک از تو در لرزه‌، آب از تو در ناله باد از تو در فریاد، آتش از تو در افغان

4 غولبارگی تا چند، راه و رسم انسان گیر دیو سیرتی تاکی‌، سوی آدمیت ران

1 مژده‌ که بگرفت جای از بر تخت کیان شاه جهان پهلوی میر جهان پهلوان

2 نابغهٔ راستین‌، قائد ایران زمین پادشه بی‌قرین‌، خسرو صاحبقران

3 شیردل و پیل‌تن‌، یکه‌سوار وطن فارس لشکرشکن، قائد کشورستان

4 مهر ز برجیس‌خواست کاصل سعادت کجاست روی به شه کرد راست گفت که آنست آن

1 خواندیم در دفاتر و کردیم امتحان کاز بعد هر غمی بود آسایشی نهان

2 چون شب تمام گردد روزی شود پدید چون بگذرد بلیه رفاهی شود عیان

3 تاربخ روزگار سراسر بخوانده‌ام زایران و روم و مشرق و مغرب یکان یکان

4 قرنی‌دو چون گذشت به بدبخت کشوری پیدا شود ز غیب یکی صاحب‌قران

1 چون اوج گرفت مهر از سرطان بگشاد تموز چون شیر دهان

2 شد خشک به‌ دشت‌ آن‌ سبزهٔ خرد شد پست به کوه آن برف کلان

3 شد توت سپید و انگور رسید وان توت سیاه آمد به دکان

4 شد گرم هوا شد تفته زمین زبن بیش به شهر ماندن نتوان

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی