1 خانم آن نیست که جانانه و دلبر باشد خانم آنست که باب دل شوهر باشد
2 بهتر است از زن مهطلعت همسرآزار زن زشتی که جگرگوشهٔ همسر باشد
3 زن یکی بیش مبر زآنکه بود فتنه و شر فتنه آن به که در اطراف تو کمتر باشد
4 زن شیرین به مذاق دل ارباب کمال گرچه قند است نباید که مکرر باشد
1 امیر مشرق امروز عرض لشکرکرد زمین ز لشکر خود عرضگاه محشرکرد
2 چو خنگ دولت اوپای بر زمین بنهاد سنان رایت او سر ز آسمان برکرد
3 زآب خنجرش آتش فتاد بر دل خصم ز باد تیغش بدخواه خاک بر سرکرد
4 ز بانگ مردان، بدریدگوش دشمن ملک زگرد موکب، جان عدو پرآذرکرد
1 ویحک ای افراشته چرخ بلند چند داری مر مرا زار و نژند
2 خستن روشنضمیران تا به کی کشتن آزادمردان تا به چند
3 تا به کی در خون مارانی غراب تا به کی برنعش ما تازی سمند
4 چند هر جا یاوه، پویان چون نسیم چند هر سو خیره، تازان چون نوند
1 تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت پشتم از بار فراقش صورت چنبر گرفت
2 صورت چنبر گرفت از بار هجرش پشت من تا لب لعلش ز تنگی شکل انگشتر گرفت
3 او مگر خواهد ز زلف و خال خود انگشتری کایننگیناز مشک کرد،آنچنبر از عنبر گرفت
4 طرهٔ شبرنگ او وقت سحر زآسیب باد صدهزار انگشتریبشکستو باز از سرگرفت
1 هرکو در اضطراب وطن نیست آشفته و نژند چو من نیست
2 کی میخورد غم زن و دختر آن را که هیچ دختر و زن نیست
3 نامرد جای مرد نگیرد سنگ سیه چو در عدن نیست
4 مرد از عمل شناخته گردد مردی بهشهرت و بهسخن نیست
1 جرم خورشید چوازحوت به برج بره شد مجلس چاردهم ملعبه ومسخره شد
2 آذر آبادان شد جایگه لشگر روس دستهٔ پیشهوری صاحب فری فره شد
3 توده کارگران جنبش کردند به ری «هریکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد»
4 کاروانی همی از ری به سوی مسکو رفت جمله خاطرها مستغرق این خاطره شد
1 شب برکشید رایت اسود لون شبه گرفت زبرجد
2 شد چیره بر عمائم خضرا بار دگر علائم اسود
3 گفتی ز نو سلالهٔ عباس بردند حق آل محمد
4 مشرق به رنگ سوسن بری مغرب به رنگ ورد مُورد
1 اگرکه پشت من از بار حادثات خمید شکسته زلفا جعد ترا که خمانید
2 خمیده پشتی وگوژی نشان پیرانست دو زلف تو پسرا از چه کوژ گشت و خمید
3 شنیده بودم در آب موی گردد مار کجا بتابد بر وی به سالها خورشید
4 من آن ندیدم و دیدم در آب عارض تو خمیده طره و شد مار و قلب من بگزید
1 دارد سرهنگ شهریار محمد لطف به من، چون به یار غار محمد
2 ما و محمد دو دوستار قدیمیم کی رود از یاد دوستار، محمد
3 آرد جان و نثار شاه نماید گوید اگر شه که جان بیار محمد
4 شاه به وی اعتمادکامل دارد چون به خداوند ذوالفقار، محمد
1 کسان که شور به ترک سلاح عام کنند خدنگ غمزهٔ خونریز را چه نام کنند؟
2 مسلمست که جنگ از جهان نخواهد رفت ز روی وهم گروهی خیال خام کنند
3 گمان مبر که برای نمونه مدعیان به صلح دادن ژاپون و چین قیام کنند
4 به موی تو که همین صلح پیشگان فردا ز بهر قسمت چین شور و ازدحام کنند