29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 خانم آن نیست که جانانه و دلبر باشد خانم آنست که باب دل شوهر باشد

2 بهتر است از زن مه‌‌طلعت همسرآزار زن زشتی که جگرگوشهٔ همسر باشد

3 زن ‌یکی بیش مبر زآنکه بود فتنه و شر فتنه آن به که در اطراف تو کمتر باشد

4 زن شیرین به مذاق دل ارباب کمال گرچه قند است نباید که مکرر باشد

1 امیر مشرق امروز عرض لشکرکرد زمین ز لشکر خود عرضگاه محشرکرد

2 چو خنگ دولت اوپای بر زمین بنهاد سنان رایت او سر ز آسمان برکرد

3 زآب خنجرش آتش فتاد بر دل خصم ز باد تیغش بدخواه خاک بر سرکرد

4 ز بانگ مردان‌، بدریدگوش دشمن ملک زگرد موکب‌، جان عدو پرآذرکرد

1 ویحک ای افراشته چرخ بلند چند داری مر مرا زار و نژند

2 خستن روشن‌ضمیران تا به کی کشتن آزادمردان تا به چند

3 تا به کی در خون مارانی غراب تا به کی برنعش ما تازی سمند

4 چند هر جا یاوه‌، پویان چون نسیم چند هر سو خیره‌، تازان چون نوند

1 تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت پشتم از بار فراقش صورت چنبر گرفت

2 صورت چنبر گرفت از بار هجرش پشت من تا لب لعلش ز تنگی شکل انگشتر گرفت

3 او مگر خواهد ز زلف و خال خود انگشتری کاین‌نگین‌از مشک کرد،‌آن‌چنبر از عنبر گرفت

4 طرهٔ شبرنگ او وقت سحر زآسیب باد صدهزار انگشتری‌بشکست‌و باز از سرگرفت

1 هرکو در اضطراب وطن نیست آشفته و نژند چو من نیست

2 کی می‌خورد غم زن و دختر آن را که هیچ دختر و زن نیست

3 نامرد جای مرد نگیرد سنگ سیه چو در عدن نیست

4 مرد از عمل شناخته گردد مردی به‌شهرت و به‌سخن نیست

1 جرم خورشید چوازحوت به برج بره شد مجلس چاردهم ملعبه ومسخره شد

2 آذر آبادان شد جایگه لشگر روس دستهٔ پیشه‌وری صاحب فری فره شد

3 توده کارگران جنبش کردند به ری «‌هریکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد»

4 کاروانی همی از ری به‌ سوی مسکو رفت جمله خاطرها مستغرق این خاطره شد

1 شب برکشید رایت اسود لون شبه گرفت زبرجد

2 شد چیره بر عمائم خضرا بار دگر علائم اسود

3 گفتی ز نو سلالهٔ عباس بردند حق آل محمد

4 مشرق به رنگ سوسن بری مغرب به رنگ ورد مُورد

1 اگرکه پشت من از بار حادثات خمید شکسته زلفا جعد ترا که خمانید

2 خمیده پشتی وگوژی نشان پیرانست دو زلف تو پسرا از چه کوژ گشت و خمید

3 شنیده بودم در آب موی گردد مار کجا بتابد بر وی به سال‌ها خورشید

4 من آن ندیدم و دیدم در آب عارض تو خمیده طره و شد مار و قلب من بگزید

1 دارد سرهنگ شهریار محمد لطف به‌ من‌، چون ‌به ‌یار غار محمد

2 ما و محمد دو دوستار قدیمیم کی رود از یاد دوستار، محمد

3 آرد جان و نثار شاه نماید گوید اگر شه که جان بیار محمد

4 شاه به وی اعتمادکامل دارد چون به خداوند ذوالفقار، محمد

1 کسان که شور به ترک سلاح عام کنند خدنگ غمزهٔ خونریز را چه نام کنند؟

2 مسلمست که جنگ از جهان نخواهد رفت ز روی وهم گروهی خیال خام کنند

3 گمان مبر که برای نمونه مدعیان به صلح دادن ژاپون و چین قیام کنند

4 به موی تو که همین صلح ‌پیشگان فردا ز بهر قسمت چین شور و ازدحام کنند

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی