29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است این صحبت اصلاح وطن‌نیست که جنگست

2 ازکار قشون حال خوش از ما چه توقع کاین فرقه برین گله‌شبان نیست پلنگست

3 بی‌علمی و آوازهٔ جمهوری ایران این‌حرف درین مملکت امروز جفنگست

4 اموال تو برده است به یغما و تو خوابی آن کس که ‌پی حفظ ‌تو دستش به ‌تفنگست

1 قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است کس نزند بر سر سرنیزه دست

2 عدل شود از دم سرنیزه راست فتنه شود از سر سرنیزه پست

3 بس‌سر سرکش که‌ به‌ سرنیزه رفت بس‌ دل ریمن که ز سرنیزه خست

4 فتنه بود صعوه و سرنیزه باز ظلم بود ماهی و سرنیزه شست

1 گویی علامت بشر اندر جهان‌، غم است آن کس که غم نداشت نه فرزند آدم است

2 شاعر پیمبری است خداوند او شعور کاو از خدای خویش همه روزه ملهم است

3 هستم فدای طرفه خدایی که بر قلوب الهام‌ها فرستد و جبریل او غم است

4 بر گردن حیات بپیچیده عقل و عشق این هر دو مار با همه کس یار و همدم است

1 ای آفتاب گردون تاری شو و متاب کز برج دین بتافت یکی روشن آفتاب

2 آن آفتاب روشن شد جلوه گر که هست ایمن ز انکساف و مبرا ز احتجاب

3 بنمود جلوه‌ئی و ز دانش فروخت نور بگشود چهره‌ای و ز بینش گشود باب

4 شمس رسل محمد مرسل که در ازل از ماسوالله آمده ذات وی انتخاب

1 ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب کز پشت شیر تافت دگرباره آفتاب

2 مرداد ماه باغ به بار است گونه گون از بسد و زبرجد و لولوی دیریاب

3 هم شاخ راز میوه دگرگونه گشت چهر هم باغ را به جلوه دگرگونه شد ثئیاب

4 بنگر بدان گلابی آویخته ز شاخ چون بیضه‌های زرین پر شکر و گلاب

1 سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانم‌ها ندانم از چه این مد را پسندیدند خانم‌ها

2 کمند زلف بگشودند از پای گنهکاران گناه بستگان عشق‌، بخشیدند خانم‌ها

3 دلا آزاد شو کان دام دامن گیر گیسو را به رغبت از سر راه تو برچیدند خانم‌ها

4 کسی بی‌شقه گیسو نمی‌بندد به خانم دل که خلق از شقه گیسو پرستیدند خانم‌ها

1 ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است گاه زیبا، گاه زشت‌، الحق که انسان آیتی است

2 اندرین کشور تبه گشت آسمانی گوهرم لعل را کی در دل کوه بدخشان قیمتی است

3 وعدهٔ باغ وگلستانم مده کاز فرط یاس بر دلم از باغ داغی‌، وز گلستان حسرتی است

4 منع می کردن چه حاصل کان بود درمان درد درد را بزدای ازین دل‌، ورنه درمان آلتی است

1 دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب

2 علم است دیهیم علا، عقل است کنج اعتلا العلم تاج للفتی‌، والعقل طوق من ذهب

3 هست ار ز میراث‌ پدر، عقل غریزیت ای پسر تکمیل آن واجب شمر، باری به عقل مکتسب

4 عقل غریزی بی‌ممد، بی‌ورزش و تعلیم و جد هرچند باشد مستعد، کردد به غفلت محتجب

1 جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست

2 سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست

3 جهان را جهاندار بنگاشته است به نقشی کزان خوب‌تر کار نیست

4 چو بیغاره رانی همی بر جهان چنان‌دان که جز برجهاندار نیست

1 یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است مرغی دگر نوا به فلک برکشیده است

2 یک مرغ سر به دشنهٔ جلاد داده است یک مرغ از آشیانه خود سرکشیده است

3 یک‌ مرغ‌، جفت‌ و جوجه به‌ شاهین‌ سپرده‌ است یک مرغ جفت و جوجه ببر درکشیده است

4 یک مرغ‌، پر شکسته و افتاده در قفس یک مرغ‌، پر به گوشهٔ اختر کشیده است

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی