29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 تا شدم خویگر به رفتن راست چرخ کجرو به کشتنم برخاست

2 راست نتوان سوی بلندی رفت راستی مانع ترقی ماست

3 کوهرو بین که پشت خم دارد گه ز چپ می‌رود گهی از راست

4 ذروهٔ عز دنیوی کوهی است که همه نعمت اندر آن بالاست

1 بگرفت شب ز چهرهٔ انجم نقاب‌ها آشفته شد به دیدهٔ عشاق خواب‌ها

2 استارگان تافته بر چرخ لاجورد چونان که اندر آب ز باران حباب‌ها

3 اکنون که آفتاب به مغرب نهفته روی از باد برفروز به‌بزم آفتاب‌ها

4 مجلس بساز با صنمی نغز و دلفریب افکنده در دو زلف سیه پیچ و تاب‌ها

1 امروز روز عزت دیهیم و افسر است عصری بلند پایه و عهدی منور است

2 جاه و جلال گم شده در پیشگاه ملک بر سینه دست ‌طاعت و بر آستان سر است

3 سوی دگر گرسنگی و، نعمت این‌سوی است ملک دگر کشاکش و آرامش ایدر است

4 بگشوده است بال به هرجا عقاب جنگ واینجا همای صلح و صفا سایه گستر است

1 غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست و آنچه تو بینی به جز از مستعار نیست‌

2 آنچه مجازی بود آن هست آشکار و آنچه حقیقی بود آن آشکار نیست

3 هست یکی پردهٔ جنبندهٔ بدیع کز برآن نقش و صور را شمار نیست

4 پرده همی جنبد و ساکن بود صور لیک به ‌چشم تو جز از عکس کار نیست

1 ز میغ اندر جهد هزمان درخشا شود میغ از درخشیدنش رخشا

2 کجا طفلی کشد با دست لرزان خطی زرین‌، بدان ماند درخشا

3 دمد تندر بدان قوت که گویی شودکوه ازنهیبش پخش پخشا

4 الا زین سنگسار ابر فریاد کریما کردگارا جرم بخشا

1 تن زنده والا به ورزندگی است که ورزندگی مایهٔ زندگی است

2 به ورزش گرای وسرافراز باش که فرجام سستی سرافکندگی است

3 به سختی دهد مرد آزاده تن که پایان تن‌پروری بندگی است

4 دلی بایدت روشن و تن‌درست اگر جانت جویای فرخندگی است

1 شد سیه مست بلاهشیار، تاکستان کجاست‌؟ پاکباز خفته شد بیدار، پاکستان کجاست‌؟

2 هند و ایران دیولاخ فتنه و آشوب کشت رام چند دیوکش کو؟ رستم دستان کجاست‌؟

3 اهل مشرق پیروبرنا یار و همدست همند همت‌ یاران‌ چه ‌شد؟ ‌اقدام ‌همدستان کجاست‌؟

4 باغ و بستان فضایل بود روزی آسیا عندلیبان‌راچه‌شد؟‌آن‌باغ‌وآن‌بستان کجاست‌؟

1 سرچشمهٔ «‌فین‌» بین که در آن آب روانست نه آب روانست که جان است و روان است

2 گویی بشمر موج زند گوهر سیال یا آن که به هر جدول‌، سیماب روانست

3 آن آب قوی بین که بجوشد ز تک حوض گویی که مگر روح زمین در غلیانست

4 فوارهٔ کاشی رده بسته به جداول چون ساقی پیروزه سلب در فورانست

1 خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا

2 خوشا سرود نوآئین و ساقی سرمست که ماه موی میان است و سر و سیم تنا

3 خوشا توان‌گری عاشق و نگویی یار خوشا جوانی با این دو گشته مقترنا

4 به فصلی ایدون کز خاربن برآیدگل نواخت باید برگل سرود خارکنا

1 از من گرفت گیتی یارم را وز چنگ من ربود نگارم را

2 وبرانه ساخت یکسره کاخم را آشفته کرد یکسره کارم را

3 ز اشک روان و خاک به سرکردن در پیش دیده کند مزارم را

4 یک سو سرشک و یک سو داغ دل پر باغ لاله ساخت کنارم را

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی