29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است کس نزند بر سر سرنیزه دست

2 عدل شود از دم سرنیزه راست فتنه شود از سر سرنیزه پست

3 بس‌سر سرکش که‌ به‌ سرنیزه رفت بس‌ دل ریمن که ز سرنیزه خست

4 فتنه بود صعوه و سرنیزه باز ظلم بود ماهی و سرنیزه شست

1 جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است این صحبت اصلاح وطن‌نیست که جنگست

2 ازکار قشون حال خوش از ما چه توقع کاین فرقه برین گله‌شبان نیست پلنگست

3 بی‌علمی و آوازهٔ جمهوری ایران این‌حرف درین مملکت امروز جفنگست

4 اموال تو برده است به یغما و تو خوابی آن کس که ‌پی حفظ ‌تو دستش به ‌تفنگست

1 سرچشمهٔ «‌فین‌» بین که در آن آب روانست نه آب روانست که جان است و روان است

2 گویی بشمر موج زند گوهر سیال یا آن که به هر جدول‌، سیماب روانست

3 آن آب قوی بین که بجوشد ز تک حوض گویی که مگر روح زمین در غلیانست

4 فوارهٔ کاشی رده بسته به جداول چون ساقی پیروزه سلب در فورانست

1 دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست از چو من عاشق دلباخته جان باید خواست

2 دل من خواهی و پاداش مرا بوسه دهی هرکه زینسان دل من خواهد بدهم که رواست

3 دل من عشق تو را خواست سپردمش به تو دل تو را دادم نک هرچه کنی حکم توراست

4 عشق تو حکمروا گشت بتا بر دل من نیست یکدل که نه عشق ن بر او حکمرواست

1 رسول گفت گرت دیدن خدای هواست باولیای خدا بین که شان جمال خداست

2 هم اولیا راگر زانکه دید خواهی روی ببین سوی علمای شریعت از ره راست

3 بدین دلیل و بدین حجُِ و بدین برهان درست مظهر روی خدا، رخ علماست

4 به ویژه آنکه به جز گفتهٔ خدای‌، نگفت به خاصه آنکه به جز خواهش خدای‌، نخواست

1 هر حلقه که در آن زلف دوتاست دام دگری بهر دل ماست

2 بیماری ماست زان چشم دژم تنهایی ما زآن زلف دوتاست

3 باز این چه بلاست‌؟ ای ترک پسر ای ترک پسر! باز این چه بلاست

4 عرضم به تو بود از دست رقیب از دست تو عرض‌، پیش که رواست

1 ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است گاه زیبا، گاه زشت‌، الحق که انسان آیتی است

2 اندرین کشور تبه گشت آسمانی گوهرم لعل را کی در دل کوه بدخشان قیمتی است

3 وعدهٔ باغ وگلستانم مده کاز فرط یاس بر دلم از باغ داغی‌، وز گلستان حسرتی است

4 منع می کردن چه حاصل کان بود درمان درد درد را بزدای ازین دل‌، ورنه درمان آلتی است

1 سخن‌ بزرگ ‌شود، چون‌ درست باشد و راست کس ار بزرک شد از گفته بزرگ، رواست

2 چه جد، چه هزل‌، درآید به آزمایش کج هرآن سخن که نه پیوست با معانی راست

3 شنیده‌ای که به یک بیت‌، فتنه‌ای بنشست شنیده‌ای که ز یک شعر، کینه‌ای برخاست

4 سخن گر از دل دانا نخاست‌، زیبا نیست گرش قوافی مطبوع و لفظ‌ها زیباست

1 تا شدم خویگر به رفتن راست چرخ کجرو به کشتنم برخاست

2 راست نتوان سوی بلندی رفت راستی مانع ترقی ماست

3 کوهرو بین که پشت خم دارد گه ز چپ می‌رود گهی از راست

4 ذروهٔ عز دنیوی کوهی است که همه نعمت اندر آن بالاست

1 بشکست گرم دست چه‌ غم‌؟ کار درست‌ است کسری ز شکستم نه‌، که افکار درست است

2 آن را چه خطائیست که رفتار صواب است و آن‌ را چه شکستی‌ است که گفتار درست‌ است

3 گر دست چپم‌ بشکست‌ ای‌ خواجه غمی‌ نیست در دست دگر کلک گهربار درست است

4 فخری نه گر از دست چکد خون به ره دوست گر خون چکد از دیدهٔ خونبار درست است

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی