کند از جا عاقبت سیلاب از ملکالشعرا بهار قصیده 12
1. کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا
همتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا
...
1. کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا
همتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا
...
1. از من گرفت گیتی یارم را
وز چنگ من ربود نگارم را
...
1. مه کرد مسخر دره و کوه لزن را
پر کرد ز سیماب روان دشت و چمن را
...
1. قیصر گرفت خطهٔ ورشو را
درهم شکست حشمت اسلو را
...
1. عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را
جلوهای کن تا شود جانها فدای جان تو را
...
1. ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را
جمله داری خود، چه گویم این تو را یا آن تو را
...
1. به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را
ببین با تاج کیکاوس، کیکاوس ثانی را
...
1. ز میغ اندر جهد هزمان درخشا
شود میغ از درخشیدنش رخشا
...
1. خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا
خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
...
1. صبح دوم شد سپیده تابانا
زهره هویدا و ماه پنهانا
...
1. بگرفت شب ز چهرهٔ انجم نقابها
آشفته شد به دیدهٔ عشاق خوابها
...
1. سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانمها
ندانم از چه این مد را پسندیدند خانمها
...