29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را جمله داری خود، چه گویم این تو را یا آن تو را

2 کرده یزدانت همی انباز با حور بهشت وانچه‌بخشد حور را بخشیده صدچندان تو را

3 درکنار خویشتن پرورده رضوانت به ناز تاکند فرمانروا بر حور و بر غلمان تو را

4 زلف طرار تو زان‌پس حیله‌ها انگیخته است تا به افسون و حیل دزدیده از رضوان تو را

1 گویند حکیمان که پس ازمرگ، بقا نیست ور هست بقا، فکرت و اندیشه بجا نیست

2 ما را که برنجیم از این زندگی امروز در سر هوس زیستن و شوق بقا نیست

3 گر زندگی از بهر غم و رنج و عذابست دردی است که جز نیستیش هیچ دوا نیست

4 وین عقل و شعوری که از او رنج برد روح بیش و کم او جز که عذاب حکما نیست

1 هر حلقه که در آن زلف دوتاست دام دگری بهر دل ماست

2 بیماری ماست زان چشم دژم تنهایی ما زآن زلف دوتاست

3 باز این چه بلاست‌؟ ای ترک پسر ای ترک پسر! باز این چه بلاست

4 عرضم به تو بود از دست رقیب از دست تو عرض‌، پیش که رواست

1 سخن‌ بزرگ ‌شود، چون‌ درست باشد و راست کس ار بزرک شد از گفته بزرگ، رواست

2 چه جد، چه هزل‌، درآید به آزمایش کج هرآن سخن که نه پیوست با معانی راست

3 شنیده‌ای که به یک بیت‌، فتنه‌ای بنشست شنیده‌ای که ز یک شعر، کینه‌ای برخاست

4 سخن گر از دل دانا نخاست‌، زیبا نیست گرش قوافی مطبوع و لفظ‌ها زیباست

1 وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب کز اصطناع تو معمور شد جهان ادب

2 ز زخم حادثه‌، لطف تو شد حصار هنر به ‌جاه و مرتبه‌، عهد تو شد ضمان ادب

3 ز نیروی خردت سبز، مرغزار علوم ز رشحهٔ هنرت تازه‌، بوستان ادب

4 تو را سزد که کنی خانهٔ ادب آباد که از سلالهٔ فضلی و خاندان ادب

1 «‌دل آن ترک نه اندر خور سبمبن‌بر اوست سخن او نه ز جنس‌لب چون‌شکر اوست‌»

2 بینی آن‌ زلف که‌ سیسنبر و سوسن‌، بر اوست دل من فتنه برآن سوسن و سیسنبر اوست

3 چون فروپیچد و برتابد و بر بندد گوئی از غالیه اکلیلی زیب سر اوست

4 باز چون برفکند بند و رها سازد زلف گوئی از مشک یکی پیرهن اندر بر اوست

1 دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست از چو من عاشق دلباخته جان باید خواست

2 دل من خواهی و پاداش مرا بوسه دهی هرکه زینسان دل من خواهد بدهم که رواست

3 دل من عشق تو را خواست سپردمش به تو دل تو را دادم نک هرچه کنی حکم توراست

4 عشق تو حکمروا گشت بتا بر دل من نیست یکدل که نه عشق ن بر او حکمرواست

1 رسول گفت گرت دیدن خدای هواست باولیای خدا بین که شان جمال خداست

2 هم اولیا راگر زانکه دید خواهی روی ببین سوی علمای شریعت از ره راست

3 بدین دلیل و بدین حجُِ و بدین برهان درست مظهر روی خدا، رخ علماست

4 به ویژه آنکه به جز گفتهٔ خدای‌، نگفت به خاصه آنکه به جز خواهش خدای‌، نخواست

1 کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا همتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا

2 آتشی سوزنده‌ام‌، وین گیتی آتش‌پرست هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا

3 از تف سوزنده آهم گرم بگدازد چو موم گر نهد یاجوج پیش سد اسکندر مرا

4 گر نکردی جامه وکفش وکله، سنگین تنم چون گیاه خشک برکندی ز جا صرصر مرا

1 هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است معنی حب‌الوطن‌، فرمودهٔ پیغمبر است

2 هرکه ‌بهر پاس عرض و مال و مسکن داد جان چون شهیدان‌از می فخرش‌لبالب‌ساغر است

3 از خدا وز شاه وز میهن دمی غافل مباش زان که بی این هرسه‌، مردم ازبهائم کمتراست

4 قلب خود از یاد شاهنشه مکن هرگز تهی خاصه‌ در میدان که شاهنشاه قلب لشگر است

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی