آمد، چو دو نیمه برفت از ملکالشعرا بهار قصیده 24
1. آمد، چو دو نیمه برفت از شب
آن ساده بناگوش سیم غبغب
...
1. آمد، چو دو نیمه برفت از شب
آن ساده بناگوش سیم غبغب
...
1. دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزونطلب
سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب
...
1. ماندهام در شکنج رنج و تعب
زبن بلا وارهان مرا یارب
...
1. ای آفتاب گردون تاری شو و متاب
کز برج دین بتافت یکی روشن آفتاب
...
1. ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب
کز پشت شیر تافت دگرباره آفتاب
...
1. وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب
کز اصطناع تو معمور شد جهان ادب
...
1. قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است
کس نزند بر سر سرنیزه دست
...
1. جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است
این صحبت اصلاح وطننیست که جنگست
...
1. سرچشمهٔ «فین» بین که در آن آب روانست
نه آب روانست که جان است و روان است
...
1. دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست
از چو من عاشق دلباخته جان باید خواست
...
1. رسول گفت گرت دیدن خدای هواست
باولیای خدا بین که شان جمال خداست
...
1. هر حلقه که در آن زلف دوتاست
دام دگری بهر دل ماست
...