آزردن خلق کافری از باباافضل کاشانی رباعی 121
1. آزردن خلق کافری پندارم
وز خلق جهان همین طمع می دارم
...
1. آزردن خلق کافری پندارم
وز خلق جهان همین طمع می دارم
...
1. تا ظن نبری کز آن جهان می ترسم
وز مردن و از کندن جان می ترسم
...
1. از عشق تو بهره نیست جز سرزنشم
بی آنکه به جای هیچ کس بد کنشم
...
1. از هر چه در این ملک نیام کم، بیشم
از حاشیه بیگانه و با شه خویشم
...
1. من با تو نظر از سر هستی نکنم
اندیشه ز بالا و ز پستی نکنم
...
1. از روی تو شاد شد دل غمگینم
من چون رخ تو به دیگری بگزینم؟
...
1. دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم
تا ظن نبری که ما در او میمانیم
...
1. با یاد جلال در بیابان رفتیم
وز عالم تن به عالم جان رفتیم
...
1. زان پیش که ما طفیل آدم بودیم
در خلوت خاص، هر دو محرم بودیم
...
1. یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم
فرمان تو را به جان سمعنا گویم
...
1. تخمی است خرد، که جان از او رُست و روان
بار و بر و برگش آخشیج و حیوان
...
1. حیوان ز نبات است و نبات از ارکان
ارکان اثر گردش چرخ گردان
...