بر جاه تو ، ای خواجه شود از ازرقی هروی رباعی 73
1. بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال
بر لوح قلم رفت بدین فرخ فال
...
1. بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال
بر لوح قلم رفت بدین فرخ فال
...
1. با زور تو ، ای عالم احسان و کرم
بر رای تو موقوف شود شغل عجم
...
1. بر دیده خیال دوست بنگاشته ام
بس دیده برین خیال بگماشته ام
...
1. در شهر هری عاشق زار تو منم
با عشق تو یار پایدار تو منم
...
1. در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم
هر لحظه بشکل دگرت می بینم
...
1. بر تیغ بلاهای تو تا پاک شوم
با زهر سخن های تو تریاک شوم
...
1. چون پیش دل این هجر بناکامه نهم
پروین ز سر شک دیده بر جامه نهم
...
1. بیجادۀ لولوی تو سیم اندر میم
بازیدن عشق تو امید اندر بیم
...
1. زآن بر دو لبت ز بوسه مرزوق نیم
کز حسن و جمال چون تو ممشوق نیم
...
1. ای آنکه تویی نور دل و شمع روان
تا بی خبرم از تو ، نه پیدا نه نهان
...
1. این نافرمان دل ، ار پذیرد فرمان
دشواری من خوار شود ، سخت آسان
...
1. ای عادت تو بوعده صادق بودن
وی سیرت تو یار موافق بودن
...