1 چون بر همه کس نمی شود راز نهفت من گوهر راز خود نمی دانم سفت
2 تنهایت همی جویم ، ای مایۀ جفت هم با تو مگر راز تو بتوانم گفت
1 پیچیدن افعی بکمندت ماند آتش بسنان دیو بندت ماند
2 اندیشه برفتن سمندت ماند خورشید بهمت بلندت ماند
1 ای شمع ، که پیش نور دود آوردی یعنی خط اگر چه خوش نبود آوردی
2 گر دود دل منست دیرت بگرفت ور خط بخون ماست زود آوردی
1 در عشق تو چشمم از جهان دوخته باد وز مهر تو جان چو مهر افروخته باد
2 در آتش سودای تو دل همچو سپند در پیش تو بهر چشم بد سوخته باد
1 بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال بر لوح قلم رفت بدین فرخ فال
2 ای خواجه ، بحرمت خدای متعال ای خواجه ، بحرمت خدای متعال
1 چیزی که دویست و بیست صد افزونست یک نیمۀ او هجده بود این چونست ؟
2 این آن داند که از خرد قارونست نی دانش نا اهل و خسان دونست
1 از جور و ستیز تو بهر بیهده ای در هر نفس از سینه بر آرم سده ای
2 ای روی تو در چشم رهی بتکده ای مردی نبود ستیزه با دلشده ای
1 نوروز شکفته از لقای تو برند فردوس خجسته از رضای تو برند
2 بنیاد درستی از وفای تو برند ارکان تمامی از بقای تو برند
1 ناگاه همی زدم من ، ای شمع و چراغ از شهر بباغ با دلی پر غم و داغ
2 باغ ار چه بود جای تماشا و فراغ دوزخ بود ، ای نگار ، بی روی تو باغ
1 عقل تو ببخت رهنمای تو بسست در سمع فلک لفظ ثنای تو بسست
2 تاج سر قدر خاک پای تو بسست در شخص هنر روان ز رای تو بسست