گر عقل مکان گیر مصور بودی از ازرقی هروی رباعی 97
1. گر عقل مکان گیر مصور بودی
بر چهرۀ ملکت تو زیور بودی
...
1. گر عقل مکان گیر مصور بودی
بر چهرۀ ملکت تو زیور بودی
...
1. از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری
در تیره شب از دیده سبل برداری
...
1. آن به که جهان را بدل شاد خوری
باده ز کف حور پریزاد خوری
...
1. اول قدم آنست که جان در بازی
وز خانه بیک بار بکوی اندازی
...
1. بی آنکه ز من بتو بدی گفت کسی
بر کشتن من چه تیز کردی هوسی؟
...
1. تا بنده شد از هوا قرین هوسی
جز ناله ز بنده بر نیاید نفسی
...
1. دردا و دریغا که چنین در هوسی
کردیم تن عزیز خس بهر خسی
...
1. من عاشق تو ، نه بر توام دسترسی
وآنگه شب و روز بوده در دست خسی
...
1. می کوشیدیم کز تو سازیم کسی
نتوانستیم و جهد کردیم بسی
...
1. گر من ، صنما سوی تو ره یافتمی
بر دیده بدیدن تو بشتافتمی
...
1. آن قوم کجا نزد تو پویند همی
در جز و وز کل ز هر تو جویند همی
...
1. اقبال بر اندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
...