1 ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج با بور تو رخش پور دستان خرمنج
2 بادا رخ حاسدت ترنجیده و زرد سر بر طبقی نهاده پیشت چو ترنج
1 بر دیده خیال دوست بنگاشته ام بس دیده برین خیال بگماشته ام
2 در مرحله ای که بار برداشته ام یک حوض ز خون دیده بگذاشته ام
1 غافل شدی ، ای نفس ، دگر باره ز کار بیدار نمی شوی ز خواب پندار
2 از بسکه بهانه ها گرفتی بریار نامت همه ننگ گشت و فخرت همه عار
1 در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم هر لحظه بشکل دگرت می بینم
2 هر بار که در دیدۀ دل می گذری از بار دگر خوبترت می بینم
1 تا در دل من گل هوای تو شکفت خشنود شدم از تو بپیدا و نهفت
2 ای خوی خوش تو با خداوندی جفت شکر تو خدای خویش را دانم گفت
1 سردست و مسافتیست تا فصل بهار و اکنون پس ازین سرد بود ماه چهار
2 گر جامه همی نقد کنی ور دینار زودی شرطست ، دست بر زودی آر
1 جان زخم سر زلف تو گرداند ریش دل زان دو لب لعل تو می باید عیش
2 تا تیره نکردی ، ای نگار ، از لب خویش یاقوت که به بود بها دارد بیش
1 گر عقل مکان گیر مصور بودی بر چهرۀ ملکت تو زیور بودی
2 ور دانش را جنبش و محور بودی اندر فلک رای تو اختر بودی
1 تا بنده شد از هوا قرین هوسی جز ناله ز بنده بر نیاید نفسی
2 فریاد رسم نیست بغیر از تو کسی فریاد ز دست چون تو فریاد رسی
1 اقبال بر اندت که حکمت خوانی ور نام طلب کنی ز نان در مانی
2 بردار مرا ز خاک اگر بتوانی تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی