1 از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال لرزان کند اجزای زمین از زلزال
2 وز هیبت تیغ تو عدو را مه و سال الماس رود بجای خون از قیفال
1 اندر خوبی ترا فزودست جمال در فبضۀ آن کمان ابروی تو خال
2 از مشک ستاره ایست بر چرخ جلال کز غالیه در دو ظرف دارد و هلال
1 بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال بر لوح قلم رفت بدین فرخ فال
2 ای خواجه ، بحرمت خدای متعال ای خواجه ، بحرمت خدای متعال
1 با زور تو ، ای عالم احسان و کرم بر رای تو موقوف شود شغل عجم
2 آن کس که کنون جست ز رای تو درم در قبضۀ تدبیر تو بندد عالم
1 بر دیده خیال دوست بنگاشته ام بس دیده برین خیال بگماشته ام
2 در مرحله ای که بار برداشته ام یک حوض ز خون دیده بگذاشته ام
1 در شهر هری عاشق زار تو منم با عشق تو یار پایدار تو منم
2 خو کرده بجور بی شمار تو منم بیچاره و در مانده بکار تو منم
1 در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم هر لحظه بشکل دگرت می بینم
2 هر بار که در دیدۀ دل می گذری از بار دگر خوبترت می بینم
1 بر تیغ بلاهای تو تا پاک شوم با زهر سخن های تو تریاک شوم
2 آن روز همی ز مهر تو پاک شوم کز داغ جفاهای تو در خاک شوم
1 چون پیش دل این هجر بناکامه نهم پروین ز سر شک دیده بر جامه نهم
2 در نامۀ تو چو دست بر خامه نهم خواهم که دل اندر شکن نامه نهم
1 بیجادۀ لولوی تو سیم اندر میم بازیدن عشق تو امید اندر بیم
2 سیم اندر سنگ باشد ، ای در یتیم چون در بر تو دل چو سنگ اندر سیم