ناشاد مرا ، ای بت نوشاد از ازرقی هروی رباعی 85
1. ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن
از داد خدا بترس و بیداد مکن
1. ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن
از داد خدا بترس و بیداد مکن
1. ای برده فراق تو فراغ دل من
خالی ز گل و مل تو باغ دل من
1. ای کرده ببی وفایی آهنگ ، مرو
باری سخنی ز بهر مردان بشنو
1. بر عاج بنا گوش چو سیم و خز تو
آغاز همی کند خط دل گز تو
1. گفتم : بکنم دو دست کوتاه از تو
دل بر کنم ، ای صنم ، بیک راه از تو
1. هر چند بدردم از دل محکم تو
گیرم کم جان و دل ، نگیرم کم تو
1. تا بود ز روی مهر لاف من و تو
در خواب ندید کس خلاف من و تو
1. ای همت من رسیده پاک از پی تو
در چشم خرد فکنده خاک از پی تو
1. ای فخر زمانه را ز پیوندی تو
آدم شده محتشم ز فرزندی تو
1. دل تنگم از ان جهان پیوسته
.......................................
1. از جور و ستیز تو بهر بیهده ای
در هر نفس از سینه بر آرم سده ای
1. ای شمع ، که پیش نور دود آوردی
یعنی خط اگر چه خوش نبود آوردی