1 عشق تو زهر دل آشیانی نکند در تن جهد و زبیم جانی نکند
2 بر شحنۀ حسن خویش ، ای جان جهان شحنه ببهانه ای جهانی نکند
1 آن دل ، که ببند عشق کس بسته نبود عشق تو بیامد و ببست و بربود
2 ای ماه زرشک روی تو ناخشنود در حال دل بنده چه خواهی فرمود ؟
1 ای شاه ، جهان زود بکام تو شود دینار و درم زود بنام تو شود
2 آزاده بسی زود غلام تو شود دین تو سن دهر زود رام تو شود
1 چون قفل نشاط را شود باغ کلید از ساعد گل روی بجو جام نبید
2 گردون ز بساط ابر در دامن خوید در شاخ زمرد افگند مروارید
1 گر نعل سمند تو بر آهن ساید زو چشمۀ خضر در زمان بگشاید
2 ور خصم تو در آینه رخ بنماید دست اجل از آینه بیرون آید
1 مرد آنکه شدن را بشتاب آراید نه همچو زنان رخ بخضاب آراید
2 گر مرد رهی امید را جفت مگیر کامید چو زن بستر خواب آراید
1 از خاک چمن بوی سمن می آاید وز ابر طراوتی بتن می آاید
2 بر آتش عشق می فزاید در دل هر باد که از سوی چمن می آاید
1 چون لعل کند سنان سر از خون جگر وز تیغ کبود تو بجنبد گوهر
2 گر ز آب روان بود عدو را پیکر در آتش زخم تو شود خاکستر
1 عشن تو مرا توانگری آرد بر از دیده بلؤلؤ و ز رخسار بزر
2 با عشق توام عیش خوشست ، ای دلبر آری ز توانگری چه باشد خوشتر ؟
1 گر عشق تو بر من آورد رنج بسر در حشر ز خون من نپرسد داور
2 آری بحساب خون خویش ، ای دلبر با تو سخن و ره نبود در محشر