1 تا در دل من گل هوای تو شکفت خشنود شدم از تو بپیدا و نهفت
2 ای خوی خوش تو با خداوندی جفت شکر تو خدای خویش را دانم گفت
1 چون بر همه کس نمی شود راز نهفت من گوهر راز خود نمی دانم سفت
2 تنهایت همی جویم ، ای مایۀ جفت هم با تو مگر راز تو بتوانم گفت
1 تا از برم آن یار پسندیده برفت خونم ز دو چشم و خوابم از دیده برفت
2 ای دیده ، بریز خون دل ، کان دیده بگذاشت مرا در غم و نادیده برفت
1 ای گشته پراکنده سپاه و حشمت گرینده ندیمان و غریوان خدمت
2 بر کوس و سپاه تو ز تیمار غمت خون می بارد ز دیده شیر علمت
1 ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج با بور تو رخش پور دستان خرمنج
2 بادا رخ حاسدت ترنجیده و زرد سر بر طبقی نهاده پیشت چو ترنج
1 گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد زنهار مگو که کعبتین داد نداد
2 کان نقش که کرد رای شاهنشه یاد در خدمت شاه روی بر خاک نهاد
1 مر جاه ترا بلندی جوزا باد درگاه ترا سیاست دریا بود
2 رای تو ز روشنی فلک سیما باد خورشید سعادت تو بر بالا باد
1 در عشق تو چشمم از جهان دوخته باد وز مهر تو جان چو مهر افروخته باد
2 در آتش سودای تو دل همچو سپند در پیش تو بهر چشم بد سوخته باد
1 یزدان خرد و کمال راه تو نهاد اجرام سپهر نیک خواه تو نهاد
2 گردون ز جمال پایگاه تو نهاد عالم عرض جوهر جاه تو نهاد
1 گم بوده زتو جنت و کوثر یابد شاخ خرد از فکرت تو بر یابد
2 طبع از نکت تو گنج گوهر یابد جان از سخن تو جان دیگر یابد