1 گر نعل سمند تو بر آهن ساید زو چشمۀ خضر در زمان بگشاید
2 ور خصم تو در آینه رخ بنماید دست اجل از آینه بیرون آید
1 از برف سر کوه چو ذات الحبکست وین برف پرنده در هوا بس سبکست
2 ای شاه جهان ، بنده ز سرما تنکست کوه و درو دشت گنبدان بس خنکست
1 آن شد که ترا رفت همی با ما ناز و آن شد که مرا بود بروی تو نیاز
2 ما ناز تو و نیاز خویش ، ای پرساز بر سنگ زدیم و صبر کردیم آغاز
1 صد لابه و صد بند حیل کردی باز تا با تو چنان شدم که بودم ز آغاز
2 آن روز مرا بود بروی تو نیاز آن روز شد و روز شده ناید باز
1 زان گونه ز پولاد ترا دست بخست کاندر رگت آویخت چو ماهی درشست
2 این نادره بر گوشۀ جان باید بست الماس که الماس فرو برد بدست
1 بر تیغ بلاهای تو تا پاک شوم با زهر سخن های تو تریاک شوم
2 آن روز همی ز مهر تو پاک شوم کز داغ جفاهای تو در خاک شوم
1 ای رای تو با ضمیر گردون شد جفت پیدا بر تو هر چه فلک راست نهفت
2 مدح چو تویی چو من رهی داند گفت الماس خرد در سخن داند سفت
1 مرد آنکه شدن را بشتاب آراید نه همچو زنان رخ بخضاب آراید
2 گر مرد رهی امید را جفت مگیر کامید چو زن بستر خواب آراید
1 عشق تو زهر دل آشیانی نکند در تن جهد و زبیم جانی نکند
2 بر شحنۀ حسن خویش ، ای جان جهان شحنه ببهانه ای جهانی نکند
1 ای مه ، بکف ابر زبون خواهی شد وی برگ سمن ، بنفشه گون خواهی شد
2 ای رایت نیکویی ، نگون خواهی شد در چنشم مست آنکه تو چون خواهی شد