1 در عشق بتی دلم گرفتار شدست وز فرقت او رخم چو دینار شدست
2 این قصه مرا ز دوست دشوار شدست دل در کف یارو از کفم یار شدست
1 عقل تو ببخت رهنمای تو بسست در سمع فلک لفظ ثنای تو بسست
2 تاج سر قدر خاک پای تو بسست در شخص هنر روان ز رای تو بسست
1 از برف سر کوه چو ذات الحبکست وین برف پرنده در هوا بس سبکست
2 ای شاه جهان ، بنده ز سرما تنکست کوه و درو دشت گنبدان بس خنکست
1 ایام درشت رام تاج الملکست جان ابدی بنام تاج الملکست
2 آرام جهان قوام تاج الملکست گردنده فلک غلام تاج الملکست
1 چیزی که دویست و بیست صد افزونست یک نیمۀ او هجده بود این چونست ؟
2 این آن داند که از خرد قارونست نی دانش نا اهل و خسان دونست
1 آن کس که ز بهر او مرا غم نیکوست با دشمن من همی زید در یک پوست
2 گر دشمن بنده را همی دارد دوست بدبختی بنده دان ، نه بد عهدی دوست
1 مر کلک ترا سخاوت ، ای خسرو ، خوست شمشیر تو بر شیر بدارند پوست
2 کلک تو و شمشیر توزان زشت و نکوست کین دوزخ دشمنست و آن جنت دوست
1 دل بر کندم زین تن بیمار ، ای دوست بازم خرازین بلطف یک بار ، ای دوست
2 مگذار مرا بردر پندار ، ای دوست چون بردرت آمدم بزنهار ، ای دوست
1 در چشم من از آتش عشق تو نمیست در جان من از شادی خصم تو غمیست
2 با خصم منت همیشه دمسازی چیست ؟ یا رب ، مپسند ، کآشکارا ستمیست
1 ای رای تو با ضمیر گردون شد جفت پیدا بر تو هر چه فلک راست نهفت
2 مدح چو تویی چو من رهی داند گفت الماس خرد در سخن داند سفت