آثار آذر بیگدلی

صفحه 9 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 مطرب امشب ناله سر کرده است، نایی می‌زند در میان ناله حرف آشنایی می‌زند

2 خدمت دیرین من بین، ورنه در آغاز عشق هرکه را بینی دم از مهر و وفایی می‌زند

3 نو گرفتار است دل، از اضطراب او مرنج صید در آغاز بستن، دست و پایی می‌زند!

4 بوالعجب آب و هوایی دارد این بستان‌سرا بر سر یک شاخ هر مرغی نوایی می‌زند

1 اهل وفا، به آرزوی دل نمی‌رسند؛ زین نخل‌ها فغان که به حاصل نمی‌رسند

2 ای میر کاروان، به شتابی که می‌روی واماندگان راه به منزل نمی‌رسند

3 آن کشتگان که جرم محبت نداشتند روز جزا به خاطر قاتل نمی‌رسند

4 آذر، نشان کشتی آوارگان ماست آن تخته‌پاره‌ها که به ساحل نمی‌رسند

1 یار شد بیوفا، کسی چکند؟! درد شد بیدوا، کسی چکند؟!

2 گر تو اندیشه از خدا نکنی چکند ای خدا، کسی چکند؟!

3 بیگنه کشتی و ز کشته ی خویش خواهی ار خونبها کسی چکند؟!

4 مرغ نشکسته بال را، صیاد نکند چون رها کسی چکند؟!

1 آنکه با اهل وفا نابسته پیمان بشکند عهد را مشکل ببندد، لیک آسان بشکند

2 آنکه بر زندان‌نشین مصر، بندد روز در شب به حکم عشق آید، قفل زندان بشکند

3 می‌کشند از سینه‌ام تیر تو را یاران و، دل اضطرابی می‌کند، شاید که پیکان بشکند

4 ........... زان سبب پیمانه می‌نوشد که پیمان بشکند

1 ناله ی مرغ قفس، گر بچمن گوش کند غنچه از تنگدلی خنده فراموش کند

2 سخنی دارم و میگویم اگر گوش کند گر چه پندی است که نشنیده فراموش کند

3 هوس ناله کنم، چون شنوم ناله ی غیر بلکه یکره بغلط ناله ی من گوش کند

4 چون دهم جام بدستش چکنم کز سر جور جام من ریزد و جام دگران نوش کند

1 جانم، از جانان حکایت می‌کند عندلیب از گل روایت می‌کند

2 بینوا، افتاده از گلشن جدا «از جدایی‌ها شکایت می‌کند»

3 خسروی از بخت برخوردار باد کاو رعیت را رعایت می‌کند

4 می‌کشد هجرم، ولی گر قاصدی از حما آید، حمایت می‌کند

1 خو به جفا نگار من، کرده و بس نمی‌کند یار کسی نمی‌شود، یاری کس نمی‌کند

2 سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمی‌کند

3 در چمنی که می‌زند زاغ ترانه بر گلش نیست عجب که بلبلش، نغمه هوس نمی‌کند

4 نقد دلم ز کف بری، جان دهیم ز دلبری آنچه تو دزد می‌کنی، هیچ عسس نمی‌کند

1 مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند از حسرت مرغان قفس بیخبرانند

2 در حیرتم از دردکشان کز همه عالم دارند خبر، گر چه ز خود بیخبرانند

3 جز من، دگران را مکن از جور خود آگاه آنانکه ندارند غم جان، دگرانند!

4 ای خضر ره عشق، غم ما مخور، اما این تازه ز ره گمشدگان، نوسفرانند

1 شب پره کو روز آفتاب نبیند روشنی دیده جز بخواب نبیند

2 وادی عشق است، از فریب حذر کن؛ تشنه در این دشت جز سراب نبیند

3 ساکن بزم تو، قدر وصل نداند گر چه در آب است ماهی، آب نبیند

4 محتشمان را، چه آگهی ز غم دل؟! چشم هما گنج در خراب نبیند

1 با هم افسوس بتانی که در این ملک شهند دست دادند که دستی بدل ما ننهند

2 دل و جان، از دو نگه میبری و دلشدگان یک نگه دیده و در حسرت دیگر نگهند

3 رسته از زاری ایشان ز جفایت خلقی عاشقان تو، ز ره گم شده و خضر رهند

4 عافیت را بجهان قدر ندانند مگر آن گدایان که بهمسایگی پادشهند!

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی