آثار آذر بیگدلی

صفحه 18 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 بر سر ره نشسته ام، قاصد کوی یار کو؟! دیده سفید کرده ام، گردی از آن دیار کو؟!

2 غیر ببزم آن پسر، محرم و من برون در؛ گر نکند دعا اثر، بازی روزگار کو؟!

3 روز جزا، فرشته یی، کز بد و نیک پرسدم گریه کنان بدامنش، دست زنم که یار کو؟!

4 از پی قتل دوستان، تیغ کشد چو از میان؛ گر نشوم ز پی روان، طاقت انتظار کو؟!

1 بوی گل آورد باد، باده ی گلرنگ کو؟! منطق بلبل گشاد، چنگ خوش آهنگ کو؟!

2 آه ز تلخی کام، آن لب شیرین کجاست؟! داد ز تنگی دل، آن دهن تنگ کو؟!

3 سوخت ز مشکم دماغ، موی تو را خون چه شد؟! زد گلم آتش بباغ، خوی تو را جنگ کو؟!

4 گرنه رهت بسته اند، پای تو در گل چراست؟! گرنه دلت برده اند، روی تو را رنگ کو؟!

1 نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو ز بیم ناوک آهم، بدزدد آسمان پهلو

2 تو خفته برقفا، در بستر عشرت چه غم داری که مسکینی نهد از غم بخاک آستان پهلو؟!

3 ز داغ دل، زمین چون آسمانی پر ز انجم شد شب هجر تو سودم بر زمین بس هر زمان پهلو

4 نبیند خنجر پهلو گذار او شکست اکنون که بس بر خاک سودم، شد تهی از استخوان پهلو

1 کو خضر راهی؟ کز خیل آن ماه وامانده ام پس، گم کرده ام راه!

2 از دل صبوری، هنگام دوری باور ندارم، والله بالله!

3 ریزد چو جیحون، خیزد چو گردون از دیده ام اشک، از سینه ام آه!

4 جانها فدایت، تا چیست رایت؟! جنگ تو دلکش، صلح تو دلخواه!

1 هر کسی یار کسی، تو از من دلباخته گل ز بلبل، شمع از پروانه سرو از فاخته

2 از دگر یاران ندارم چشم یاری، چون مرا چشم زخم روزگار از چشم یار انداخته

3 سرو، سر از باغ بیرون کرد، کت بیند خرام؛ خلق، پندارند کز شوکت سری افراخته

4 باز امشب، نوبت زاری است ای مرغ سحر ناله یی سر کن، که ضعفم از زبان انداخته!

1 بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته همه حیرتم که آیا دل من کجا نشسته؟!

2 بهمین امید، هر شب بره تو می نشینم؛ که تو بیوفا بپرسی که دگر چرا نشسته؟!

3 چکنم ز رشک یا رب، چو بروز حشر بینم که هزار کشته آنجا، پی خونبها نشسته

4 شب و شاهد و چغانه، من و باده ی مغانه تو ببین که نقش طالع، چه بمدعا نشسته

1 از روی فرخ فال بین، زلفش نگونسار آمده طاووس رنگین بال بین، افسونگر مار آمده

2 در دیر شد رقصان صنم، یا میچمد صید حرم؟! یا در گلستان ارم، سروی برفتار آمده؟!

3 چون رخ ز می رخشان کند، خورشید و مه پنهان کند؛ سودا که با اخوان کند یوسف ببازار آمده؟!

4 چون دیدمش با تیغ کین، بر پای او سودم جبین؛ گفتا که: آذر را ببین، از جان چه بیزار آمده؟!

1 شب هجران، نمی‌دانم ز پی دارد سحر یا نه؟! وگر دارد سحر، آه سحر دارد اثر یا نه؟!

2 به روز بد مرا ز آغاز کار افگند عشق، اما نمی‌دانم که خواهد داشت روزی زین بتر یا نه؟!

3 اگر بی‌تابی خود در فراق آن سفر کرده نویسم سویش، آیا خواهد آمد از سفر یا نه؟!

4 وگر دانم نخواهد آمدن، چون نامه بنویسم ندانم راه خواهد برد مرغ نامه‌بر یا نه؟!

1 جان اسیران سوختی، از کس برآمد دود؟ نه! خون غریبان ریختی، دستت به خون آلود؟ نه!

2 هر کس میان گفتگو، شد درد خود را چاره جو؛ منهم غم خود پیش او، میگویم، اما زود، نه!

3 سهل است، ای نامهربان، با ما نباشی سرگران؛ در دوستی ما زیان، در خصمی ما، سود نه!

4 گر ریختی ای نازنین، خون مرا از تیغ کین از دوستان اکنون ببین، یک کس ز تو خشنود نه!

1 نهی چو نام سگ خود، بمن مرا طلبی نهم بپای سگت سر، بعذر بی ادبی

2 وگرنه خون کنمش، گر بود دلت از سنگ؛ بناله ی سحری و، بآه نیمه شبی

3 بخنده چون گذری از برم، مشو غافل ز اشک گوشه ی چشمی و آه زیر لبی

4 عجب مدان که غلام ایاز شد محمود بود ز بازی عشق این کمینه بوالعجبی

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی