بیچاره بلبلی، که نبیند از آذر بیگدلی غزل 192
1. بیچاره بلبلی، که نبیند رخ گلی
مسکین گلی، که نشنود آواز بلبلی
...
1. بیچاره بلبلی، که نبیند رخ گلی
مسکین گلی، که نشنود آواز بلبلی
...
1. فرخنده تر از مرغ بهشت است حمامی
کآرد بمن از یار سفر کرده پیامی
...
1. هم بروش ظریفی، هم بصفا تمامی
سروی اگر بباغی، ماهی اگر ببامی
...
1. ماه رخش چو بنمود، از طرف بام نیمی
از شرم کاست، تا شد ماه تمام نیمی
...
1. تا می نخوری، قد رخ زرد ندانی ؛
تا جان ندهی، فایده ی درد ندان ی
...
1. بر آستان، مگرم پاسبان بگردانی
که راه غیر از آن آستان بگردانی
...
1. تو را که گفت : رخ از دوستان بگردانی؟!
ز دوستان، رخ چون بوستان بگردانی؟!
...
1. یاری من، ای یار جفا کار چه دانی؟!
بیمار نه یی، قدر پرستار چه دانی؟!
...
1. بیک ایما، همانکه میدانی
برد از ما همانکه میدانی
...
1. ای بسیما، همانکه میدانی؛
تو شهی، ما همانکه میدانی
...
1. کنی تا چند آزارم که زاریهای من بینی؟!
به یاری کوش چون یاران، که یاریهای من بینی!
...
1. پیران بی گنه را، کشتی گر از نگاهی؛
جرمی نداری آری، طفلی و بیگناهی
...