آثار آذر بیگدلی

صفحه 7 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد

2 آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای پسر راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد

3 آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دمبدم گر نکرد او یاد من، سهل است، گاهی هم نکرد

4 تا رخ خود را بکس ننماید آن ماه تمام بر نیامد شب ببامی، سیر ماهی هم نکرد!

1 دایه، کِت در مهد زر ای سیم‌تن می‌پرورد دشمن جانی برای جان من می‌پرورد

2 دلبری دارم که باشد تلخ‌کامی قسمتم زان حلاوت‌ها که در کنج دهن می‌پرورد

3 مهرپرور یوسفی دارم، که در کنعان حسن یوسفی، هر روز در چاه ذقن می‌پرورد

4 آن شه ترکان که دارد قد چو سرو و تن چو گل سرو در خفتان و، گل در پیرهن می‌پرورد!

1 یارم ز وفا چو دست گیرد از دست من آنچه هست گیرد

2 صیاد کسی است کو تواند صیدی که ز دام جست گیرد

3 مشکن دلم از جفا که ترسم بنیاد وفا شکست گیرد

4 از پا فگند که دست گیرد چون دست سبو بدست گیرد

1 روز محشر، که ز هر گوشه کسی برخیزد؛ همچو من کشته، ز کوی تو بسی برخیزد

2 نکند در دل اثر، نغمه ی مرغان چمن ناله یی کاش ز مرغ قفسی برخیزد

3 وا نشد از نفس صبح دلم، کی باشد کآهی از سینه ی صاحب نفسی برخیزد

4 محملش بینم و نالم که ز نالیدن من نشنود غیر چو بانگ جرسی برخیزد

1 ما را دگری جز سگ او یار نباشد او را اگر از یاری ما عار نباشد

2 چندان ستمم از تو خوش آید که چو پرسند از ضعف مرا قوت گفتار نباشد

3 میلت به پرستاری کس نیست، وگرنه کس نیست که از درد تو بیمار نباشد

4 فریاد، که در کوی تو از اهل وفا نیست یک نامه که در رخنه ی دیوار نباشد

1 دم مرگم، ز غم هجر غمی بیش نباشد گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد

2 هرگز از حسرتم آگاه نگردی، مگر آن دم که ز پا افتی و منزل قدمی بیش نباشد

3 زده زیبا صنمان گرد دلم حلقه و غافل که درین بتکده جای صنمی بیش نباشد

4 آنکه عادت بستم داده مرا، کاش نداند که ز ترک ستم او را ستمی بیش نباشد

1 چو رویت، لاله ی رنگین نباشد چو مویت، نافه یی در چین نباشد

2 مهی و، مه باین پرتو ندیدم؛ شهی و، شه باین تمکین نباشد!

3 غزالی کو چرد در خاک کویت عجب گر ناف او مشکین نباشد؟!

4 به مسکینان گرت بخشایشی هست بمسکینی من، مسکین نباشد!

1 خاکش، اگر ز دوری، بر باد رفته باشد آن یار نیست کش یار از یاد رفته باشد

2 با آنکه کشت خود را، از عشق خسرو، اما مشکل زیاد شیرین، فرهاد رفته باشد

3 ذوق اسیری آن مرغ داند که از پی صید روزی بآشیانش، صیاد رفته باشد

4 تا کی جفا، روزی اندیشه کن که ما را تا آسمان ز جورت فریاد رفته باشد

1 یار بهر خاطر اغیار زارم می‌کشد من به این خوش می‌کنم خاطر، که یارم می‌کشد

2 وعدهٔ وصلم به محشر می‌دهد، در زیر تیغ؛ می‌کشد، اما ز لطف امیدوارم می‌کشد

3 در قفس داغ فراق گل، جگر می‌سوزدم در چمن غوغای زاغ و نیش خارم می‌کشد

4 در وطن، ناسازی از اغیار، خونم می‌خورد؛ در غریبی، یاد یاران دیارم می‌کشد

1 آمد شب و، وقت یا رب آمد! یا رب چکنم؟ دگر شب آمد!

2 همسایه، شنید یا ربم را از یا رب من، به یارب آمد

3 ای دوست بگو بکویت امشب دشمن بکدام مطلب آمد؟!

4 کز راه هزار بدگمانی جانم صدبار بر لب آمد!

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی