آثار آذر بیگدلی

صفحه 5 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 هم خنده خوش است و هم خرامت! خود گوی که نالم از کدامت؟!

2 از دام مکن مرا هم آزاد ار مرغ دگر فتد بدامت

3 یاد آر ز ناامیدی من چون غیر دهد ز من پیامت

4 گیرم کام خود از تو روزی کآرم پی نعش خود دو گامت

1 هر مرغ که میپرد ز بامت گویم، بمن آورد پیامت!

2 خونم، که چو آب شد حلالت؛ گر با دگران خوری حرامت!

3 مپسند ستمگران بمحشر خندند بزخم ناتمامت

4 خوش دانه بحیله میفشانی از صید مگر تهی است دامت؟!

1 چو بر مزار من آید بجلوه آن قد و قامت قیامت است قیامت، قیامت است قیامت!

2 رهی که محمل او میرود ز گریه کنم گل بود که عزم رحیلش بدل شود به اقامت

3 ز خون همچو منی در گذر، وگرنه بمحشر؛ مرا بصبر و تو ر ا بر جفا کنند ملامت

4 از اینکه شیشه ی دل را شکسته یی بتغافل غمین مباش، که طفلی و نیست بر تو غرامت

1 ز آن سویش ای نسیم صبا می‌فرستمت کآری خبر، وگرنه چرا می‌فرستمت؟!

2 دردم نکشته، زود رسان آنچه از طبیب؛ بیمارم و برای دوا می‌فرستمت!

3 ای مرغ دل، مباد شوی مبتلا، که من ناچارم و به دام بلا می‌فرستمت!

4 ترسم ز شوق، نامه نگیری ز من؛ روی گر گویمت رفیق کجا می‌فرستمت؟!

1 گیرم بعجز دامنت و جان سپارمت شاید که گامی از پی نعش خود آرمت

2 گر کشته رشکم، امشب از آن کو نمی روم کز دل نیایدم برقیبان گذارمت

3 هر حرف گفتمت، ز رقیبان شنفتم آه؛ نامحرمی و، محرم خود میشمارمت!

4 تیغم زنی و، دم نزنم؛ آه چون کنم؟! دانم که دشمن منی و دوست دارمت!

1 حیات جاودان بخشد بعاشق لعل خندانت بود سرچشمه ی آب بقا چاک زنخدانت

2 نباشی گر تو شمع تربت ما نیست دلسوزی؛ که افروزد چراغی بر سر خاک شهیدانت!

3 نمیدانی چرا شد چاک تا دامن گریبانم؟! مگر روزی بدست چون خودی افتد گریبانت!

4 از آن هر دم بچاک سینه ی اهل وفا خندی که تا ریزد نمک بر زخم دل‌ها از نمکدانت

1 کجا روم؟ که اگر باشدم ز دست شکایت شکایتی است که دارد ز شه گدای ولایت!

2 همیشه با سگ کویت جفای غیر شمارم چو دوستی که ز دشمن کند بدوست شکایت

3 چو دوست با تو بود دوست، از گنه چه تزلزل؟! چو خواجه بر سر لطف است، بنده را چه جنایت؟!

4 تو خواجه ی من و من بنده ی تو، لیک چه حاصل؟! مرا فراق تو کشت و، ندیدم از تو حمایت!

1 نهم بپای کسی سر، که سر نهاده بپایت کنم فدای کسی جان، که کرده جان بفدایت

2 برآ، برای خدا، همچو مه ببام و نظر کن؛ ببین چگونه مرا میکشند زار برایت؟!

3 نشسته گرد ملالم بچهره بیتو و، ترسم؛ گمان برند که رخ سوده ام بخاک سرایت!

4 مکن حذر کسی، گر چه از غرور جوانی؛ تو غافلی ز خدا، من سپرده ام بخدایت

1 من از غمت، زبانی، با خلق در شکایت وز قصد من، نهانی، دل با تو در حکایت

2 از دست مانده فردی، گفتا ز عشق دردی خوشتر نه کاش کردی از دل بدل سرایت

3 بر درد عشق جوییم درمان ز هم من و دل چون گمرهان که جویند از یکدگر هدایت

4 غافل چنین نباید از بنده خواجه شاید بر تو غرامت آید، گر من کنم جنایت

1 نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت که ننشیند کسی از هم‌نشینان روز پهلویت

2 فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت!

3 در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم که بینم روی هر گل، آیدم یاد از گل رویت

4 نیم آزرده از برگشتن کویت، اگر بینم که جز من دیگری آزرده بر می گردد از کویت

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی