آثار آذر بیگدلی

صفحه 3 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است نشود یار کسی اگر یار من است

2 شب بگوشت چو رسد ناله ی مرغان اسیر ناله ی بی اثر از مرغ گرفتار من است

3 از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛ آخر این غم که مرا کشت غم یار من است!

4 من و آن درد که هر چند بزاری کشدم خلق را رشک بجان کندن دشوار من است!

1 آنچه از مکتوب من ظاهر نشد، نام من است؛ و آنچه قاصد را بخاطر نیست، پیغام من است

2 غیر، بر من میبرد حسرت، که هم بزم توام؛ کاش نوشد قطره یی زین می که در جام من است

3 میتوانم از تغافل بر سر رحم آرمت دشمن من این دل بی صبر و آرام من است

4 در خیال جستن از دام من آن وحشی غزال من باین خوش کرده ام خاطر که در دام من است!

1 فتاده از پی دل کودکان و غوغائی است تو هم بیا بتماشا که خوش تماشائی است

2 مرا که مرغ دلم، مانده در شکنجه دام؛ ازین چه سود که بیرون شهر صحرائی است؟!

3 گرانی از سر کوی تو زود خواهم برد بیا که فرصت حرف، امشبی و فردایی است!

4 نه پند واعظت از ره برد، نه نغمه ی چنگ؛ میان مسجد و میخانه، بیخطر جایی است!

1 تیر تو کز استخوان ما جست بازی است کز آشیان ما جست

2 رازی که از اوست نازش عقل حرفی است که از زبان ما جست

3 آهی که درید پرده ی چرخ تیری است که از کمان ما جست

4 دارای درفش کاویانی دزدی است که از دکان ما جست

1 وصل، که در هر نفسم آرزوست؛ جز تو نه از هیچکسم آرزوست

2 تا تو بمجمل شنوی ناله ام همنفسی با جرسم آرزوست

3 وصل تو گر در نفس آخر است از همه عمر، آن نفسم آرزوست

4 نغمه سرای چمنم سالهاست ناله ی کنج قفسم آرزوست

1 افغان که رفت جانم و جانانم آرزوست دردا که کشت دردم و درمانم آرزوست

2 من تنگدل ز کنج قفس نیستم، ولی یک ناله در میان گلستانم آرزوست

3 من قابل ملازمت محرمان نیم وین طرفه تر که خدمت سلطانم آرزوست؟!

4 از حرف کفر و قصه ی ایمان دلم گرفت صلحی میان گبر و مسلمانم آرزوست

1 مرغ اسیرم، چمنم آرزوست بنده غریبم وطنم آرزوست

2 خنده ی گل چیست؟ از آن غنچه لب خنده ی کنج دهنم آرزوست!

3 تشنه ی سرچشمه ی کوثر نیم رشحه ی چاه ذقنم آرزوست

4 دور ز کویت، چو روم سوی خلد؛ نالم و گویم؛ وطنم آرزوست!

1 گلی و بلبلی تا در چمن هست نشانی از تو و نامی زمن هست

2 نه چون سروت، نهالی در چمن هست نه چون لعلت، عقیقی در یمن هست

3 ندارند آگهی اخوان که راهی نهان از مصر، تا بیت الحزن هست

4 به کنعان بسته راه از رشک و غافل که غمازی چو بوی پیرهن هست

1 بر آستان توام، شب چو شد، فغانی هست که شب فغان سگی در هر آستانی هست

2 دلم پر است، دم نزع شکوه تا نکنم؛ بپرس حال مرا، تا مرا زبانی هست!

3 گمان این بمنت نیست کز تو شکوه کنم مگر هنوز بصبر منت گمانی هست؟!

4 سگت برای چه افتاده در قفای رقیب؟! هنوز در تن من، مشت استخوانی هست!

1 آمدی، دیر و، دلم کز دوریت خون می‌گریست؛ زود رفتی و ندیدی، کز غمت چون می‌گریست؟!

2 آنکه می‌خندید بر حالم، ز عشقت پیش ازین؛ گر به این زاری مرا می‌دید، اکنون می‌گریست

3 شب، به کویت گریه می‌کردم من و، بر حال من؛ هرکه را می‌دیدم آنجا، از من افزون می‌گریست

4 گریم از روزی که یار از دست قاصد می‌گرفت نامهٔ ما را، می‌خواند و به مضمون می‌گریست

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی