کشته ی عشقت ننالید از تو، از آذر بیگدلی غزل 61
1. کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد
وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد
...
1. کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد
وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد
...
1. دایه، کِت در مهد زر ای سیمتن میپرورد
دشمن جانی برای جان من میپرورد
...
1. یارم ز وفا چو دست گیرد
از دست من آنچه هست گیرد
...
1. روز محشر، که ز هر گوشه کسی برخیزد؛
همچو من کشته، ز کوی تو بسی برخیزد
...
1. ما را دگری جز سگ او یار نباشد
او را اگر از یاری ما عار نباشد
...
1. دم مرگم، ز غم هجر غمی بیش نباشد
گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد
...
1. چو رویت، لاله ی رنگین نباشد
چو مویت، نافه یی در چین نباشد
...
1. خاکش، اگر ز دوری، بر باد رفته باشد
آن یار نیست کش یار از یاد رفته باشد
...
1. یار بهر خاطر اغیار زارم میکشد
من به این خوش میکنم خاطر، که یارم میکشد
...
1. آمد شب و، وقت یا رب آمد!
یا رب چکنم؟ دگر شب آمد!
...
1. از سینه دل رمید و بزلف تو رام ماند
مرغ از قفس پرید و گرفتار دام ماند
...
1. گفتا که: بسینه ز منت کینه نماند؟!
گفتم که: نه، این سینه بآن سینه نماند!
...