آثار آذر بیگدلی

صفحه 6 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 وفا نگر، که وفائی ندیده از صیاد بدام ماندم و از آشیان نکردم یاد!

2 گرم نه دست وفا پای بست کرده چرا پرم نبسته کسی و نمیشوم آزاد؟!

3 اسیر دامم و، خلقی ز ناله ام نالان؛ نداشت در چمننم هرگز این اثر فریاد!

4 اگر چه گشت خراب آشیان کاسیر شدم ولی شد از نفس دلکشم قفس آباد!

1 گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد

2 آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد

3 آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم شرمی از طاقت پیران خشن پوشش باد

4 گفت، دیروز: شب آیم ببرت؛ آمد صبح شرمی امروز ز دیر آمدن دوشش باد

1 دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد؛ ننالد زیر تیغت، صبر این مقدار هم دارد

2 ز حرف دوستی افتادم از چشمش، عجب دارم؛ که این رنجش که از من غیر دارد، یار هم دارد!

3 دل از آه طبیبم شاد شد، کش سوخت بر من دل؛ ندانستم که غیر از من دگر بیمار هم دارد

4 برآمد گل، نخواهم شد ز باغ ای باغبان؛ گیرم درش بستی، نه آخر رخنه ی دیوار هم دارد؟!

1 عاشقم و، عشق من زوال ندارد رفتنم از کویت احتمال ندارد

2 وای بحالم، ز بیکسی که بکویت هیچکسم آگهی ز حال ندارد

3 چون ندهم تن بدوری تو، که از پی روز فراقت، شب وصال ندارد

4 کام دل، از نخل قامت تو چه جویم؟! غیر بر حسرت، این نهال ندارد!

1 پیش عذار تو، مه جمال ندارد پیش قدت، سرو اعتدال ندارد

2 هست دو تابنده رخ، چو مهر و چو ماهت مهر پی خط و مه جمال ندارد

3 شرم ز قتلم مکن، که کشتن عاشق هست گناهی، که انفعال ندارد

4 در شکن دام او، ز بیم رهایی رشک بمرغی برم، که بال ندارد

1 دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛ ستمکشی است که یار ستمگری دارد

2 بآن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد؛ که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد!

3 ز شوق، دل چو کبوتر طپد بسینه مگر سراغ نامه ببال کبوتری دارد؟!

4 شکایت از ستمت کی کنم؟ که بسته لبم شکایتی که ز جور تو دیگری دارد!

1 ز دشمنی بمنت، روزگار نگذارد که ظلم گلچین، گل را بخار نگذارد

2 تو ساده لوحی و، اغیار در کمین که تو را کنند رام، مگر روزگار نگذارد

3 به اختیار، دل از وی چگونه برگیرم؟! که عشق او بکسی اختیار نگذارد!

4 خیال تو به بدل دوش میگذشت آذر دعا کنیم که فصل بهار نگذارد

1 قاصد، از ننگ زمن نامه بجایی نبرد ور برد، نام چو من بیسر و پایی نبرد!

2 حال آن بنده چه باشد، که چو آزاد شود جز در خواجه ی خود، راه بجایی نبرد

3 غیر افتد بگمان، کز پی دلجویی اوست؛ چو بجورم کشد و نام خطائی نبرد

4 نام من برد، ندانم ز غضب یا کرم است؟! ز آنکه شاهی بعبث نام گدایی نبرد!

1 گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟! زیر لب خندان گذشت و گفت: آری بگذرد!!

2 ریزدم خون، کاش چون رنجید از من خاطرش؛ ترسم از یادش رود، چون روزگاری بگذرد!

3 آه از آن ساعت، که بر سرکشته ی بیداد را خلق گرد آیند و قاتل از کناری بگذرد

4 شادم از باد صبا، گر با سگان آستان عرض حال من کند، چون از دیاری بگذرد

1 چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد امتحان را جای در کوی دگر خواهیم کرد

2 در گذرگاهی دگر، چاکی بدل خواهیم زد؛ بر سر راهی دگر، خاکی بسر خواهیم کرد

3 گر کسی آید ز پی، ما، باز خواهیم گشت؛ ورنه آنجا، اشک حسرت دیده تر خواهیم کرد

4 ز آنچه گفتی، دیگران را آگهی خواهیم داد؛ ز آنچه کردی، دیگران را با خبر خواهیم کرد

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی