آثار آذر بیگدلی

صفحه 8 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 از سینه دل رمید و بزلف تو رام ماند مرغ از قفس پرید و گرفتار دام ماند

2 می گفتمش غم دل و، عمدا نکرد گوش؛ تا غیر آمد و، سخنم ناتمام ماند!

3 از ساقی سپهر فغان، کز جفای او دوری بسر نرفت که جم رفت و جام ماند

4 ماهی ز طرف بام برآمد که تا سحر بس چشم چون ستاره بر ان طرف بام ماند!

1 گفتا که: بسینه ز منت کینه نماند؟! گفتم که: نه، این سینه بآن سینه نماند!

2 بیش از همه شب، در شب آدینه کشم می؛ در میکده می تا شب آدینه نماند!

3 آیا بچه رو می نگری سوی من آن روز کز خجلت خط، در کفت آیینه نماند؟!

4 کی جان برم از میکده، گر رخت برم؟ کاش من مانم و این خرقه ی پشمینه نماند!

1 شبی که غیر در آن آستان نمی‌ماند مرا شکایتی از پاسبان نمی‌ماند

2 ز پنج‌روزه تماشای گل، دریغ مدار که باغ گل، به تو ای باغبان نمی‌ماند

3 به دامت آیم و، دانم که مرغ هیچ چمن ز شوق دام تو، در آشیان نمی‌ماند

4 فغان، که راز محبت به سینه می‌خواهم نهان کنم ز تو، اما نهان نمی‌ماند!

1 پس از کشتن، نه بر سر قاتلم از کین نمی‌ماند چو میرد کس، طبیبش بر سر بالین نمی‌ماند!

2 ز خسرو تلخ شد فرهاد را چون کام، دانستم که شیرین کام خسرو نیز از شیرین نمی‌ماند

3 به روی من که بودم باغبان، در بستی و غافل که در باغت گل از بسیاری گلچین نمی‌ماند

4 خطر دارد دل و دین هر دو در عشق تو؛ می‌دانم مرا گر دل نماند امروز، فردا دین نمی‌ماند

1 صید کنان میروی، ای صنم صید بند؛ گر خوشی از صید ما،این سر ما، این کمند

2 ما همه شیرین پرست، لیک دریغا که هست کوکب فرهاد پست، اختر خسرو بلند

3 بنده ی فرمان او، از دل و جان ما همه تا که پسند افتدش خواجه ی مشکل پسند؟!

4 سرو تو، من فاخته؛ نالم و گویی منال گل تو و من عندلیب، گریم و، گویی بخند

1 مشکل که نشانی ز شهیدان تو یابند در خاک مگر گمشده پیکان تو یابند

2 در بزم کسان، جانب من بینی و، ترسم؛ راز دلم از دیدن پنهان تو یابند!

3 گم شد مه کنعان، ز غم روی تو در مصر؛ بازش مگر از گوشه ی زندان تو یابند

4 ترسم شوی آزرده ز محرومی خلقی از سینه ام آن روز که پیکان تو یابند!

1 نخست کاش در خانقاه می بستند که شیخ شهر نداند که صوفیان مستند

2 صبا ز من بحریفان زیردست آزار بگو که: کارکنان فلک، زبردستند

3 جدا ز بزم تو مردم، خلاف آن یاران که در جدایی هم، صبر می توانستند

4 کجا رواست که دلهای دوستان شکنی؟! باین گناه که بستند عهد و نشکستند!

1 ستمکشان تو، از شکوه لب چنان بستند؛ که از شکایت اغیار هم زبان بستند

2 گمان بصبر رقیبان مبر، اگر بینی زبان ز شکوه دو روزی به امتحان بستند

3 بترس ز آه شهیدان، نه ساکنان سپهر گشاده دست تو درهای آسمان بستند

4 ز من مرنج، دو روزی بباغ اگر نایم پرم بکنج قفس ای هم آشیان بستند

1 مرا عجز و تو را بیداد دادند بهر کس آنچه باید داد دادند

2 برهمن را، وفا تعلیم کردند صنم را، بیوفائی یاد دادند

3 به افسون، دست و پای صید بستند بدست صید کش صیاد دادند

4 گران کردند گوش گل، پس آنگه به بلبل رخصت فریاد دادند

1 شراب شوق تو ما را چو در گلو ریزند پیاله کاش گذارند و با سبو ریزند

2 بس است ظلم اسیران، بترس از آن ساعت که اشک حسرتی از دیده ها فرو ریزند

3 مرا که خون دل آخر ز دیده خواهد ریخت بتان شهر بشمشیر ناز گو ریزند

4 بگلرخان ستمگر برم شکایت دل بود که تیغ برآرند و خون او ریزند

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی