ناله ی مرغ قفس، گر بچمن گوش از آذر بیگدلی غزل 85
1. ناله ی مرغ قفس، گر بچمن گوش کند
غنچه از تنگدلی خنده فراموش کند
...
1. ناله ی مرغ قفس، گر بچمن گوش کند
غنچه از تنگدلی خنده فراموش کند
...
1. جانم، از جانان حکایت میکند
عندلیب از گل روایت میکند
...
1. خو به جفا نگار من، کرده و بس نمیکند
یار کسی نمیشود، یاری کس نمیکند
...
1. مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند
از حسرت مرغان قفس بیخبرانند
...
1. شب پره کو روز آفتاب نبیند
روشنی دیده جز بخواب نبیند
...
1. با هم افسوس بتانی که در این ملک شهند
دست دادند که دستی بدل ما ننهند
...
1. کسی کز رشک نتواند که روزی با منت بیند
چه خواهد کرد اگر شب دست من در گردنت بیند؟!
...
1. گرت بخاک شهیدان گذار خواهد بود
هزار چون منت امیدوار خواهد بود
...
1. یاد باد آنکه ز یاری منت عار نبود
یار من بودی و کس غیر منت یار نبود
...
1. دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود
من در خمار بودم و، می در سبو نبود
...
1. به حسرت مردم و، آخر ندیدم روی یار خود
سزای من که از اول نکردم فکر کار خود
...
1. از دلم داغ تمنای تو، مشکل برود؛
مشکل این داغ پس از مرگ هم از دل برود
...