1 قاصدا، نامهای از کوی فلانی به من آر یعنی از یار من آن نامه که دانی به من آر
2 نامهٔ من ببر، اما به رقیبان منمای؛ گر توانی بدهش، ور نتوانی به من آر!
3 اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار بدهش نامه، جوابی که ستانی به من آر
4 ور شناسد نهانی، بدهش نامه و باز خبری پرس نهانی و نهانی به من آر
1 وفادارا، وفای من نگه دار؛ مرا کشتی، عزای من نگه دار
2 مرا خونریز و دست از کشتن غیر به رسم خونبهای من نگه دار
3 تهی سازی چو ترکش بر اسیران خدنگی از برای من نگه دار
4 دلا، رفتن مرا زان محال است وگر مردم، تو جای من نگه دار!
1 جز دل نالان مرا ای گل، نه دمساز دگر غیر بلبل، نیست بلبل را هم آواز دگر
2 بیدلانت، آگه از راز دلم هم نیستند کز تو هر یک دیده گاه دلبری ناز دگر
3 عاشقانت فارغ از رشکند، کز نیرنگ حسن؛ در میان داری جدا با هر یکی راز دگر
4 یادم آید، کز قفایت میدویدم هر کجا کبک دیگر بینم از دنبال شهباز دگر
1 ایزد سرشته هر دل از آب و گل دگر باشد مرا دل دگر، او را دل دگر
2 دارم شب وصال تو، حسرت بروز هجر جز رشک نیست وصل تو را حاصل دگر
3 لیلی، اگر بجای دگر رفت محملش مجنون نمیرود ز پی محمل دگر
4 پیش تو آورم ز غم ار مشکلی، فغان کاسان نکرده پیش نهی مشکل دگر
1 بستهای پای من و گویی: برو جای دگر رفتمی جای دگر، گر بودمی پای دگر
2 ریختی خونم تماشا را و روز بازخواست این تماشا را بود از پی، تماشای دگر
3 سایه ی خود وامگیر ای سرو قد از من، مباد بر سر افتد سایه ام از سرو بالای دگر
4 وعده ی قتل بفردا داد و، من بس ناتوان ترسم آن روز افتد این فردا بفردای دگر
1 میرمد صیاد، از نالیدن ما در قفس؛ وای بر مرغی که با ما مینهد پا در قفس
2 آنکه بست امشب رهم بر آستان از نغمه، کاش باشدش بر نالهٔ من، گوش فردا در قفس
3 جان برد از نالهٔ جانسوز من مرغی به باغ گر نبودم باز باید بود تنها در قفس
4 نو گرفتارم، به دلتنگی نکردم خو هنوز آه اگر غافل فتد چشمم به صحرا در قفس
1 تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس؛ کس درین غوغا به من مشکل دهد جا در قفس
2 در چمن، از نالهٔ مرغان، کسی امشب نخفت؛ عندلیبی تازه افتاده است گویا در قفس!
3 نه همین مرغ چمن، از نالهام در ناله بود؛ تا من افتادم به دام، افتاد غوغا در قفس
4 از فراموشی صیادم، دل آمد در فغان بشنوم از عندلیبی ناله هرجا در قفس
1 با مشک خطت، یاد ز عنبر نکند کس با شهد لبت، میل بشکر نکند کس
2 فریاد، که چندان ز وفای تو بمردم گفتم که کنون جور تو باور نکند کس!
3 از گریه کنم گل همه شب خاک درت را تا روز ز بیداد تو بر سر نکند کس
4 یکبار، گذر کن بسر خاک شهیدان تا دعوی خون در صف محشر نکند کس
1 چون صبر ز جور تو ستمگر نکند کس؟! جز صبر ز جورت چه کند گر نکند کس؟!
2 گر خضر ببخشد قدح آب بقا را با خاک در دوست، برابر نکند کس
3 در دل نبود آرزوی خلوت خاصم این بس که تو را منع از آن در نکند کس
4 افتادگی آموز، که در کوی خرابات نظارهٔ درویش و توانگر نکند کس
1 صبحدم، در باغ هر کو خندهٔ گل بایدش نیمشب در ناله دمسازی بلبل بایدش
2 تا تماشایی، ز گلچین باز داند باغبان گر گشاید درو گر بندد، تأمل بایدش
3 بینوایی برنتابد با تهیدامن به باغ هرکه باشد باغبان، اندک تغافل بایدش
4 راه رو گر برهمن باشد، و گر شیخ الحرم؛ تا به دیر و کعبه ره جوید، توکل بایدش