آثار آذر بیگدلی

صفحه 13 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 نکهتی امشب از آن زلف دوتا می‌خواستم این قدر همراهی از باد صبا می‌خواستم

2 من که اکنون، رخصت نظاره‌ام از دور نیست ساده‌لوحی بین، که در بزم تو جا می‌خواستم؟!

3 نیست آذر خوارتر از من کسی در کوی او این سزای من، که از خوبان وفا می‌خواستم

1 اگر نه احتراز از شادی اغیار می‌کردم به هرکس می‌رسیدم، شکوه‌ای از یار می‌کردم

2 ز من، بی‌رحمی‌ات کس نشنود؛ چون پیش ازین مردم تو را بی‌رحم می‌گفتند و، من انکار می‌کردم!

3 به امیدی، که فردا پیش او گویند حال من به آه و ناله دوش احباب را بیدار می‌کردم

4 خوشا روزی که چاک سینهٔ اهل محبت را چو می‌دیدم، خیال رخنهٔ دیوار می‌کردم

1 نمیگویم نمیکردی اگر شادم چه میکردم؟! بغم خود را، اگر عادت نمیدادم چه میکردم؟!

2 بجز من، نیستش صیدی بدام و، این بود حالم؛ اگر صید دگر میداشت صیادم چه میکردم؟!

3 شدی از ناله ام دلتنگ و، گفتی: سازم آزادش نمیدانم که میکردی گر آزادم چه میکردم؟!

4 ز اول تاب بیدادم نبود، آخر نمیدانم نمیدادی اگر عادت به بیدادم چه میکردم؟!

1 در آن ساعت که به گرد تو ای خودکام می‌گردم دعا می‌گویم و، آماده دشنام می‌گردم!

2 کجا تاب شنیدن داری از قاصد پیامی را که من از گفتنش بی‌صبر و بی‌آرام می‌گردم؟!

3 نمی‌آید اجل سوی من و، می‌گوید این: مسکین ز درد هجر خواهد مرد و، من بدنام می‌گردم

4 ندارد احتیاج دام، صیادی که من دارم؛ من آن صیدم، که چون صیاد بینم، رام می‌گردم

1 شد عمر و، ز ایام دل شاد ندیدم؛ روزی که از آن روز کنم یاد ندیدم

2 یک صید، بمحرومی من نیست، که ناکام در کنج قفس مردم و صیاد ندیدم!

3 سرتاسر این بادیه را گشتم و، یک صید از دام غم عشق تو آزاد ندیدم!

4 جز روی تو، کز آه برافروخت شب وصل شمعی که فروزان شود از باد ندیدم

1 نیم غمگین، ولی خود را غمین از بهر آن دارم؛ که تا ذوق غم عشق تو، از مردم نهان دارم

2 سرت گردم، بکش تیغ از میان و، جانفشانی بین؛ نمردم این قدر هم، بازتاب امتحان دارم!

3 کدامین دل ز آهم نرم گردد؟! ساده لوحی بین؛ که یک ناوک بزه مانده و قصد صدنشان دارم

4 مرا چند ای فلک از کوی او آواره میسازی بمحشر نیستم لال، این قدر آخر زبان دارم

1 گر روی تو بینم و بمیرم سهل است، باین گنه مگیرم

2 جز نام تو نیست بر زبانم جز یاد تو نیست در ضمیرم

3 من فاخته ام، تو سرو یعنی تو آزادی و من اسیرم

4 افتم اگر از پیت عجب نیست تو محتشمی و من فقیرم

1 غمین، چند از برت با چشم خون آلود برخیزم؟! رها کن، تا جمالت بینم و خشنود برخیزم!

2 نشانده بر درت ناخوانده شوقم، تا چه فرمایی؟ اگر مقبول بنشینم، وگر مردود برخیزم؟!

3 پس از دیری نشستم دوش، چون در گوشه‌ای سرمست نشاندی غیر را پهلوی من، تا زود برخیزم

4 چو در بزمت نشستم، مضطرب گشتی، سرت گردم اگر از رفتنم دل خواهدت آسود برخیزم!

1 زنده کی از برت ای جان جهان برخیزم؟! مگر آن دم که سپارم بتو جان برخیزم!

2 وعده ی خلوت خاصم، چو دهی در مجلس؛ آن قدر باش که از خلق نهان برخیزم!

3 غیر من نیست میان توو اغیار حجاب؛ آه از آن روز که منهم ز میان برخیزم

4 رنجشم از تو بحدی است که در خلوت خاص صد رهم گر بنشانند، همان برخیزم!

1 شبی کت، غیر هم بزم است، اگر بیرون در باشم از آن بهتر که پیشت باشم و با چشم تر باشم

2 به پیغامی، مرا هر شب نشانی بر سر راهی که از راه دگر هر جا روی من بیخبر باشم

3 بشهر آوازه ی لطف تو، با هر ناکس افتاده زهر کس این سخن تا نشنوم، ای کاش کر باشم

4 رقیب از من جدا سازد تو را آخر بهم چشمی که من هم چشم بر راه تو هر شب تا سحر باشم

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی