1 میفزاید آب روی از پنج چیز با تو گویم بشنو ای اهل تمیز
2 چون بکار خویش حاضر بودهٔ آب روی خویش را افزودهٔ
3 از سخاوت آب روی افزون شود وز بخیلی بی خرد ملعون شود
4 در سخاوت کوش اگر داری غنا تا فزاید آب رویت در سخا
1 شد دو خصلت مرد ابله را نشان صحبت صبیان و رغبت با زنان
2 ناخوشی در زندگانی ای ولید مرد را از خوی بد گردد پدید
3 آنکه نبود مرد را خوی نکو مرده میدانش که زنده نبود او
4 هر که گوید عیب تو اندر حضور مینماید راهت از ظلمت بنور
1 ازدو کس پرهیز کن ای هوشیار تا نهبینی نکبتی در روزگار
2 اول از دشمن که او استیزه روست انگهی از صحبت نادان دوست
3 خویش را از نود دشمن دور دار یار نادان را زخود مهجور دار
4 ای پسر کم گوی با مردم درشت ور بگویی از تو گردانند پشت
1 چند خصلت آورد خواری بروی با تو گویم گر همی گویی بگوی
2 اول آن باشد که مانند مگس مرد ناخوانده شود مهمان کس
3 هر که مهمان با کسی ناخوانده شد نزد مردم خوار و زار و رانده شد
4 دیگر آن باشد که نادانی رود کتخدای خانهٔ مردی شود
1 در جهان شش چیز میآید بکار اولا باری طعام خوشگوار
2 خوش بود یار موافق در جهان باز مخدومی که باشد مهربان
3 هر سخن کان راست گویی و درست به ز دنیا زانکه در وی نفع تست
4 آنکه ارزانست عالم در بهاش عقل کامل دان وزان خرسند باش
1 کس نیاید پنج چیز از پنج کس یادگیر از ناصح خود این نفس
2 نیست اول دوستی اندر ملوک این سخن باور کن از اهل سلوک
3 سفلهٔ را با مروت ننگری هیچ بد خوی نیابد مهتری
4 هر که بر مال کسان دارد حسد بوی رحمت بر دماغش کی رسد
1 هر کرا سه کار عادت باشدش در جهان بخت و سعادت باشدش
2 تا تواند خیر بی منت کند خویش را مستوجب رحمت کند
3 دائما گر بیند او عیب کسان در ملامت هیچ نگشاید زبان
4 هر کرا بینی براه ناصواب سر براهش آر تا یابی ثواب
1 گر همی خواهی که باشی رستگار رخ مگردان ای برادر از سه کار
2 اولت دیدن بود حکم قضاش بعد از آن جستن بجان و دل رضاش
3 چیست سیوم دور بودن از جفا هر که این دارد بود اهل صفا
4 هر که دارد دانش و عقل و تمیز جز براه حق نبخشد هیچ چیز
1 چار چیزست از کرامتهای حق یاد دارش چون ز من گیری سبق
2 اولا صدق زبانست در سخن بعد از آن حفظ امانت فهم کن
3 پس سخا هست از کرامات الله فضل حق دان گر نظر داری نگاه
4 تا توانی دور باش از سود خوار زانکه هستند دشمنان کردگار
1 درگذر از چار خصلت زینهار تا نسوزد مر ترا بسیار نار
2 لذت عمرت اگر باید بدهر باش دایم برحذر از خشم و قهر
3 چون نگردد خلق با خوی توراست گر بخوی مردمان سازی رواست
4 ای برادر تکیه بر دولت مکن یاد دار از ناصح خود این سخن