1 دوست گر باشد زیانکار ای پسر رو طمع زان دوست بردار ای پسر
2 هر که میگوید بدیهای تو فاش دوست مشمارش بدو همدم مباش
3 دوستی هرگز مکن با باده خوار از چنان کس خویشتن را دور دار
4 منعمی گر میکند منع زکات دور از وی باش تا داری حیات
1 چارچیزست ای برادر با خطر تا توانی باش ازینها بر حذر
2 قربت سلطان و الفت با بدان رغبت دنیا و صحبت با زنان
3 قرب سلطان آتش سوزان بود با بدان الفت هلاک جان بود
4 زهر دارد در درون دنیا چو مار گرچه بینی ظاهرش نقش و نگار
1 سید الکونین ختم المرسلین آخر آمد بود فخر الاولین
2 آنکه آمد نه فلک معراج او انبیاء و اولیاء محتاج او
3 شد وجودش رحمة للعالمین مسجد اوشد همه روی زمین
4 آنکه یارش بد ابوبکر و عمر از سر انگشت او شق شد قمر
1 کس نیاید پنج چیز از پنج کس یادگیر از ناصح خود این نفس
2 نیست اول دوستی اندر ملوک این سخن باور کن از اهل سلوک
3 سفلهٔ را با مروت ننگری هیچ بد خوی نیابد مهتری
4 هر که بر مال کسان دارد حسد بوی رحمت بر دماغش کی رسد
1 عافیت را گر بجویی ای عزیز میتوانش یافتن در چار چیز
2 ایمنی و نعمت اندر خاندان تندرستی و فراغت بعد از آن
3 چونکه بانعمت امانی باشدت عافیت را زان نشانی باشدت
4 با دل فارغ چو باشی تندرست دیگر از دنیا نباید هیچ جست
1 پادشاها جرم ما را در گذار ما گنه کاریم و تو آمرزگار
2 تو نکوکاری و ما بد کردهایم جرم بیپایان و بیحد کردهایم
3 سالها در فسق و عصیان گشتهایم آخر از کرده پشیمان گشتهایم
4 روز و شب اندر معاصی بودهایم غافل از یؤخذ نواصی بودهایم
1 گر همی خواهی که گردی سر بلند ای پسر بر خود در راحت ببند
2 هر که بربست او در راحت تمام باز شد بر وی در دار السلام
3 غیر حق را هر که خواهد ای پسر کیست در عالم ازو گمراه تر
4 ای برادر ترک عز و جاه کن خویش را شایسته درگاه کن
1 درگذر از چار خصلت زینهار تا نسوزد مر ترا بسیار نار
2 لذت عمرت اگر باید بدهر باش دایم برحذر از خشم و قهر
3 چون نگردد خلق با خوی توراست گر بخوی مردمان سازی رواست
4 ای برادر تکیه بر دولت مکن یاد دار از ناصح خود این سخن
1 همنشین صالحان باش ای پسر هم جدا از فاسقان باش ای پسر
2 جانب ظالم مکن میل از عزیز ورکنی گردی از آن خیل ای عزیز
3 رو ز اهل ظلم بگریز ای فقیر تا نسوزی ز آتش تیز ای فقیر
4 صحبت ظالم بسان آتشست زانکه خلق آزار و تند و سرکشست
1 میفزاید آب روی از پنج چیز با تو گویم بشنو ای اهل تمیز
2 چون بکار خویش حاضر بودهٔ آب روی خویش را افزودهٔ
3 از سخاوت آب روی افزون شود وز بخیلی بی خرد ملعون شود
4 در سخاوت کوش اگر داری غنا تا فزاید آب رویت در سخا